فیک کوک مافیا قدرت پارت ۱۲
بله بله ایم بککککککک😂🦖خود نویسندم بل بل... هر چی فش میخاین بدین 😂🦖در دفاع از خود باید بگم چیکار کنم خو گشادیم میومددددددد😂🦖 خب دیگه بریم شروع کنیم...
..........
ات ویو:
تیکه شکسته اینه رو از جیبم در اوردم و تهدید وار به کوک نشون دادم.
ات:اگه نزاری برم قسم میخورم خودمو میکشم
کوک:براوو.. افرین.. دومین باره میخای خودتو بکشی.. بیب تا وقتی من اینجام جایی نمیتونی بری.. تو مال منی میفهمیییی؟ (نید یه نفر بیاد بگه تو مال منییییی😂😃)
ات:کوک شوخی ندارممم نک.. کو.. کوکککک هق کوکیااا
دست من نبود.. یهو اومد سمتم منم حواسم پرت شد و اینه رو زدم تو کتفش این... از قصد نبود(بشکنه این دست که نمک نداره ات خانممممم🦖)
کوک:او.اولن چشماتو. چشماتو ببند...دومن..بی.. بیست و چهار س.ساعت دیگه خو. خوب میشم تا... تا اونموقع .. فرار کن بیب...
ات:کوک هق از قصد نبود
با یه دست کتفتشو فشار میداد و سعی میکرد خونو با دستش بپوشونه که من نبینم با دست دیگه تکیه داده بود به تخت
کوک:نشنیدی چی گفتم؟ بروووو
این شاید اخرین فرصتم باشه کیفمو برداشتم و از اتاق زدم بیرون
بادیگاردا اول میخاستن جلومو بگیرن که با داد جیمین مواجه شدن
جیمین:چه گوهی دارین میخورین هااا؟ از اتاق ارباب بیرون اومده ینی خودش اجازه داده.. بجای این کارا گمشین پیش اربابتوننننن
با تمام سرعتی که میتونستم از خونه زدم بیرون... نمیتونستم تو کره بمونم امریکا هم نمیشد چون قبلن کوک اونجا بوده.. تصمیم گرفتم برم فرانسه
.
.
.
.
.
.
پرش زمانی:یک سال بعد:
کتاب دریزه رو بستم و تصمیم گرفتم برم یه قهوه واسه خودم درست کنم... اره دوماه گذشته بودو دلم واسه کره تنگ بود ولی خب به اینجا هم عادت کرده بودم. تو این مدتی که اینجا بودم سرمو با دریزه گرم میکردم...هوف واقعا ناپلئون بیچاره بود که گیره اوژنی افتادااا*شخصیت های اصلی کتاب دریزه*
هوا بارونی بود تصمیم گرفتم بعد خوردن قهوم برم پیاده روی... اوکی ولی چرا انقد خاطرات زیاد داریم؟ فاک به این زندگی قهومو ورداشتم و سمت کتابم رفتم که گوشیم زنگ خورد
ات:کدوم خریه؟
که با دیدن اسم جنی جر خوردم و امیدوار بودم منو ببخشه
ات:چیه چی میخای اونی دیوونم؟
جنی:ات.. هق ات کجایی؟
با شنیدن صدای گریش لیوان قهوم از دستم افتاد و شکست
ات:او.اونی؟ چی شده؟ با نامزدت به مشکل خوردی!؟
ام اره یادم رفت بگم.. جنی با کراش عزیزش ینی بنگهیون *اسم خیالی رو حال کنین اصن جون 😂*
نامزد کرده بود
جنی:ن.نه هق ولی
ات:ولی چی جنی؟
جنی:ات تو باید برگردی... بنگهیون پیش جونگ کوکه!
.
.
.
.
.
.
. بل بل میدونم چقد مضخرف مینویسم 😂🦖
تا پارتی دیگر بدروووود
..........
ات ویو:
تیکه شکسته اینه رو از جیبم در اوردم و تهدید وار به کوک نشون دادم.
ات:اگه نزاری برم قسم میخورم خودمو میکشم
کوک:براوو.. افرین.. دومین باره میخای خودتو بکشی.. بیب تا وقتی من اینجام جایی نمیتونی بری.. تو مال منی میفهمیییی؟ (نید یه نفر بیاد بگه تو مال منییییی😂😃)
ات:کوک شوخی ندارممم نک.. کو.. کوکککک هق کوکیااا
دست من نبود.. یهو اومد سمتم منم حواسم پرت شد و اینه رو زدم تو کتفش این... از قصد نبود(بشکنه این دست که نمک نداره ات خانممممم🦖)
کوک:او.اولن چشماتو. چشماتو ببند...دومن..بی.. بیست و چهار س.ساعت دیگه خو. خوب میشم تا... تا اونموقع .. فرار کن بیب...
ات:کوک هق از قصد نبود
با یه دست کتفتشو فشار میداد و سعی میکرد خونو با دستش بپوشونه که من نبینم با دست دیگه تکیه داده بود به تخت
کوک:نشنیدی چی گفتم؟ بروووو
این شاید اخرین فرصتم باشه کیفمو برداشتم و از اتاق زدم بیرون
بادیگاردا اول میخاستن جلومو بگیرن که با داد جیمین مواجه شدن
جیمین:چه گوهی دارین میخورین هااا؟ از اتاق ارباب بیرون اومده ینی خودش اجازه داده.. بجای این کارا گمشین پیش اربابتوننننن
با تمام سرعتی که میتونستم از خونه زدم بیرون... نمیتونستم تو کره بمونم امریکا هم نمیشد چون قبلن کوک اونجا بوده.. تصمیم گرفتم برم فرانسه
.
.
.
.
.
.
پرش زمانی:یک سال بعد:
کتاب دریزه رو بستم و تصمیم گرفتم برم یه قهوه واسه خودم درست کنم... اره دوماه گذشته بودو دلم واسه کره تنگ بود ولی خب به اینجا هم عادت کرده بودم. تو این مدتی که اینجا بودم سرمو با دریزه گرم میکردم...هوف واقعا ناپلئون بیچاره بود که گیره اوژنی افتادااا*شخصیت های اصلی کتاب دریزه*
هوا بارونی بود تصمیم گرفتم بعد خوردن قهوم برم پیاده روی... اوکی ولی چرا انقد خاطرات زیاد داریم؟ فاک به این زندگی قهومو ورداشتم و سمت کتابم رفتم که گوشیم زنگ خورد
ات:کدوم خریه؟
که با دیدن اسم جنی جر خوردم و امیدوار بودم منو ببخشه
ات:چیه چی میخای اونی دیوونم؟
جنی:ات.. هق ات کجایی؟
با شنیدن صدای گریش لیوان قهوم از دستم افتاد و شکست
ات:او.اونی؟ چی شده؟ با نامزدت به مشکل خوردی!؟
ام اره یادم رفت بگم.. جنی با کراش عزیزش ینی بنگهیون *اسم خیالی رو حال کنین اصن جون 😂*
نامزد کرده بود
جنی:ن.نه هق ولی
ات:ولی چی جنی؟
جنی:ات تو باید برگردی... بنگهیون پیش جونگ کوکه!
.
.
.
.
.
.
. بل بل میدونم چقد مضخرف مینویسم 😂🦖
تا پارتی دیگر بدروووود
۱۷.۱k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.