?!Say please
فیک say please?!
ژانر : اکشن/مافیا/عاشقانه?
کاپل اصلی : چانمین
کاپل فرعی : مینسونگ
P5
ویو بنگچان /
بعد از معامله به هتل رفتیم
_سونگمین ازم ناراحتی؟
+برای چی؟ تو منو نجاتم دادی...
_خواستم بگم وقتی رفتیم کره دیگه هیچ وقت منو نمیبینی..میخوام بهت آسیبی نرسه و اینکه ببخشید اگه دوست دار..
با کوبوندن لباش رو لبام نتونستم حرفمو کامل کنم...
بعد چند مین ازم فاصله گرفت گفت
+این حرفو نزن من نمیخوام ازم فاصله بگیری... بلکه با ندیدنت آسیب میبینم..پس ..همیشه..باهام بمون ...ددی؟!(پوزخند)
_تو چند ثانیه رو تخت انداختمش و روش خیمه زدم...
_الان اجازشو دارم دیگه بیب؟
+البته
_دوست دارم
+منم...دوستت....د..د..دارم و سرمو انداختم پایین
_خجالت نداره که بیبی چرا خجالت میکشی ؟
+خب..نمیخواستم از حسم باخبر بشی فکر نمیکردم تو هم گی باشی ...
_حالا که دیدی هستم...تا صبح برای ددیت حال میدی بیب؟
+معلومه ددی
(ازم انتظار دارید اونا رو هم بنویسم که مثل اونیکی پیجم مسدود شم؟؟😔 ناه ناه ناه! اینکارو نمیکنم)
.
.
.
صبح اون شب ویو سونگمین/
با درد خیلی زیادی بیدار شدم خیلی درد داشتم..دردم رو نمیتونستم توصیف کنم.. از ناحیه ح/ف/رم شکمم ، کمرم، پاهام درد داشتم ...با دیدن دستی که دور کمرم حلقه شده نگاه کردم دیدم چانی با چهره ی مظلومی که دقیقا برعکس دیشبش بود خوابیده و منو بغل کرده...
اون..زیادی زیباست...میتونم مثل یک الهه تا آخر عمرم بپرستمش.. کلمه زیبا براش کم بود؟! معلومه
تا خواستم بیدار شم حلقه دستش دور کمرم محکم تر شد و منو به خودش نزدیکتر کرد و لب زد..
_بیب همینجا پیشم بمون...نرو...دیشب سخت کار کردی نیازی نیست کاری کنی امروزو استراحت کن من کارامونو انجام میدم
بلند شد و من رو براید استایل بغلم کرد و به سمت حموم برد فقط به این فکر میکردم که چند راند قراره توی حموم باشه؟!
ویو سونگمین بعد از حموم/
از حموم اومدیم بیرون بدنم رو حس نمیکردم ...
درد داشتم ..اونم خیلی...چانی لباسام رو برام پوشوند
و موهام رو خشک کرد و لب زد..
_خیلی رویایی هستی پروانه ی من...
_الان برای منی درسته؟
_نمیتونم باور کنم همچین پسر زیبایی برای منه..صاحبش منم...؟
+اره چانی صاحب من تویی..فقط تو...
لباش رو کوبوند رو لبام و مک میزد ..جوری با ولع میبوسید انگار تشنه ی لبام بود...
چند سه روز بعد/
_عزیزم بلیط هواپیما کره رو گرفتم
فردا ساعت 7 صبح باید فرودگاه باشیم...
+اهوم باشه...
+داشتم یچیزی درست میکردم که دیدم چانی من رو از پشت بغل کرده و پایین تنشو بهم فشار میده
+چیکار میکنی عزیزم؟
_نیازمو برطرف میکنم بیبی...
راستش ترسیدم آخه بخاطر سه شب پیشمون هنوز درد داشتم
+نکن ... نمیتونم آشپزی کنم چانی
_نکن!
_به سمتم برگرد...
+شعله گاز رو کم کردم و به سمتش برگشتم
که محکم منو بوسید خیلی محکم ولی 15 ثانیه
دستمو گذاشت روی برآمدگی شلوارش و گفت
_بخاطر تو بلند شده...بخوابونش بعد آشپزی کن!
.
.
.
این پارت بد شد نه؟
حمایت کن بیبی★;
ژانر : اکشن/مافیا/عاشقانه?
کاپل اصلی : چانمین
کاپل فرعی : مینسونگ
P5
ویو بنگچان /
بعد از معامله به هتل رفتیم
_سونگمین ازم ناراحتی؟
+برای چی؟ تو منو نجاتم دادی...
_خواستم بگم وقتی رفتیم کره دیگه هیچ وقت منو نمیبینی..میخوام بهت آسیبی نرسه و اینکه ببخشید اگه دوست دار..
با کوبوندن لباش رو لبام نتونستم حرفمو کامل کنم...
بعد چند مین ازم فاصله گرفت گفت
+این حرفو نزن من نمیخوام ازم فاصله بگیری... بلکه با ندیدنت آسیب میبینم..پس ..همیشه..باهام بمون ...ددی؟!(پوزخند)
_تو چند ثانیه رو تخت انداختمش و روش خیمه زدم...
_الان اجازشو دارم دیگه بیب؟
+البته
_دوست دارم
+منم...دوستت....د..د..دارم و سرمو انداختم پایین
_خجالت نداره که بیبی چرا خجالت میکشی ؟
+خب..نمیخواستم از حسم باخبر بشی فکر نمیکردم تو هم گی باشی ...
_حالا که دیدی هستم...تا صبح برای ددیت حال میدی بیب؟
+معلومه ددی
(ازم انتظار دارید اونا رو هم بنویسم که مثل اونیکی پیجم مسدود شم؟؟😔 ناه ناه ناه! اینکارو نمیکنم)
.
.
.
صبح اون شب ویو سونگمین/
با درد خیلی زیادی بیدار شدم خیلی درد داشتم..دردم رو نمیتونستم توصیف کنم.. از ناحیه ح/ف/رم شکمم ، کمرم، پاهام درد داشتم ...با دیدن دستی که دور کمرم حلقه شده نگاه کردم دیدم چانی با چهره ی مظلومی که دقیقا برعکس دیشبش بود خوابیده و منو بغل کرده...
اون..زیادی زیباست...میتونم مثل یک الهه تا آخر عمرم بپرستمش.. کلمه زیبا براش کم بود؟! معلومه
تا خواستم بیدار شم حلقه دستش دور کمرم محکم تر شد و منو به خودش نزدیکتر کرد و لب زد..
_بیب همینجا پیشم بمون...نرو...دیشب سخت کار کردی نیازی نیست کاری کنی امروزو استراحت کن من کارامونو انجام میدم
بلند شد و من رو براید استایل بغلم کرد و به سمت حموم برد فقط به این فکر میکردم که چند راند قراره توی حموم باشه؟!
ویو سونگمین بعد از حموم/
از حموم اومدیم بیرون بدنم رو حس نمیکردم ...
درد داشتم ..اونم خیلی...چانی لباسام رو برام پوشوند
و موهام رو خشک کرد و لب زد..
_خیلی رویایی هستی پروانه ی من...
_الان برای منی درسته؟
_نمیتونم باور کنم همچین پسر زیبایی برای منه..صاحبش منم...؟
+اره چانی صاحب من تویی..فقط تو...
لباش رو کوبوند رو لبام و مک میزد ..جوری با ولع میبوسید انگار تشنه ی لبام بود...
چند سه روز بعد/
_عزیزم بلیط هواپیما کره رو گرفتم
فردا ساعت 7 صبح باید فرودگاه باشیم...
+اهوم باشه...
+داشتم یچیزی درست میکردم که دیدم چانی من رو از پشت بغل کرده و پایین تنشو بهم فشار میده
+چیکار میکنی عزیزم؟
_نیازمو برطرف میکنم بیبی...
راستش ترسیدم آخه بخاطر سه شب پیشمون هنوز درد داشتم
+نکن ... نمیتونم آشپزی کنم چانی
_نکن!
_به سمتم برگرد...
+شعله گاز رو کم کردم و به سمتش برگشتم
که محکم منو بوسید خیلی محکم ولی 15 ثانیه
دستمو گذاشت روی برآمدگی شلوارش و گفت
_بخاطر تو بلند شده...بخوابونش بعد آشپزی کن!
.
.
.
این پارت بد شد نه؟
حمایت کن بیبی★;
۳.۹k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.