پرسه در شب 🖇️
*همیشه همهی داستان ها نباید عاشقانه باشند گاهی یک ماجراجویی هم میتواند شروع یک داستان پلیسی و طنز و ماجراجویی باشد*
(صدای آلارم گوشی)
آرمین:ای درد بیگیری نزاری ما دو دقیقه کپه ی مرگمونو بزاریمااااا
مرده شور هرچی کاره ببرن
آریا ....آریا ..بلند شو دیر میرسیما
بزارید معرفی کنم من آرمین ۲۵ساله هستم
من خیلی وقت پیش خانوادم رو از دست دادم و پیش آریا زندگی میکنم البته هم خونه جدا دارم هم ماشین ولی چون رفیقیم پیش هم هستیم
فامیل مارو به عنوان زلزله میشناسن ما خیلی شباهت به هم داریم اما بزرگ ترین تفاوتمون رنگ چشمامونه مال من مشکیه مال اون خاکستری
ما دوتا سروان ارشد هستیم و تو اداره پلیس هم اسم و رسمی داریم
آریا .......آریا .......
_درد چرا انقدر داد میزنی بیدار شدم
-فک کردم مردی شایدم کر شدی
_برو بابا الاغ
_وای بدو که دیر شد الان رییس سرمونو میکنه
_یه چی بیار کوفت کنیم تو راه
-اوکی
_بریم
_اره
نمیدونم دقیقا چجوری رانندگی کردم که بلاخره رسیدیم فک کنم یه ۲۰۰تا سرعت داشتم
رفتیم و وارد اتاق رییس شدیم ادای احترام کردیم
رییس:بشینید
نشستیم و با دقت تمام گوش میدادیم
رییس:آریا و آرمین یه ماموریت جدید داریم اما نیاز نیست خیلی عجله کنید
ما خیلی وقت داریم فقط الان بدونید که یه قاچاقچی هست که باید دستگیر بشه
_اسمش چیه؟
_داریوش
_اوکی حله
آزادید میتونید برید
رفتیم تو اتاقمون و آریا ولو شد رو تخت منم نشستم پشت میزم با ناله گفتم
آریااا من گشنمهههه
_منم همینطور
_میای بریم یچی کوفت کنیم؟
_ها بریم
رفتیم تو رستورانی که همیشه میرفتیم اما من همش فکر میکردم یکی پشت سرمونه و داره تعقیب مون میکنه
_تو هم حس میکنی!
_اره
آریا بلند شد تا یه سرو گوشی آب بده که از محوطه دید من خارج شد
یکی جلو چشمام رو گرفت و دم دهنم هم گرفت
تا اومدم به خودم بیام
:)))
تا پارت بعدی بای
(صدای آلارم گوشی)
آرمین:ای درد بیگیری نزاری ما دو دقیقه کپه ی مرگمونو بزاریمااااا
مرده شور هرچی کاره ببرن
آریا ....آریا ..بلند شو دیر میرسیما
بزارید معرفی کنم من آرمین ۲۵ساله هستم
من خیلی وقت پیش خانوادم رو از دست دادم و پیش آریا زندگی میکنم البته هم خونه جدا دارم هم ماشین ولی چون رفیقیم پیش هم هستیم
فامیل مارو به عنوان زلزله میشناسن ما خیلی شباهت به هم داریم اما بزرگ ترین تفاوتمون رنگ چشمامونه مال من مشکیه مال اون خاکستری
ما دوتا سروان ارشد هستیم و تو اداره پلیس هم اسم و رسمی داریم
آریا .......آریا .......
_درد چرا انقدر داد میزنی بیدار شدم
-فک کردم مردی شایدم کر شدی
_برو بابا الاغ
_وای بدو که دیر شد الان رییس سرمونو میکنه
_یه چی بیار کوفت کنیم تو راه
-اوکی
_بریم
_اره
نمیدونم دقیقا چجوری رانندگی کردم که بلاخره رسیدیم فک کنم یه ۲۰۰تا سرعت داشتم
رفتیم و وارد اتاق رییس شدیم ادای احترام کردیم
رییس:بشینید
نشستیم و با دقت تمام گوش میدادیم
رییس:آریا و آرمین یه ماموریت جدید داریم اما نیاز نیست خیلی عجله کنید
ما خیلی وقت داریم فقط الان بدونید که یه قاچاقچی هست که باید دستگیر بشه
_اسمش چیه؟
_داریوش
_اوکی حله
آزادید میتونید برید
رفتیم تو اتاقمون و آریا ولو شد رو تخت منم نشستم پشت میزم با ناله گفتم
آریااا من گشنمهههه
_منم همینطور
_میای بریم یچی کوفت کنیم؟
_ها بریم
رفتیم تو رستورانی که همیشه میرفتیم اما من همش فکر میکردم یکی پشت سرمونه و داره تعقیب مون میکنه
_تو هم حس میکنی!
_اره
آریا بلند شد تا یه سرو گوشی آب بده که از محوطه دید من خارج شد
یکی جلو چشمام رو گرفت و دم دهنم هم گرفت
تا اومدم به خودم بیام
:)))
تا پارت بعدی بای
۷.۹k
۰۱ دی ۱۴۰۱