vampire🩸🥀
vampire🩸🥀
part:⁸
دیدم ا/ت بیدار شدم و سانا رو زد و همین که سانا گفت
^: ا/ت پاشو بریم پارک
+: مح نمیام
^: بلند شد دستش گرفت برد سمت ماشین ودف فاز این دختره سانا چیه؟رفتم مال هردوشون حساب مردم ولی هیشکی حواسش نبود و آره رفتیم سمت پارک تا رسیدیم ا/ت سانا رو برد پیش خودش و رفتن یکم اونور تر یکم کنجکاو شدم ولی با خودم گفتم بیخیال(گایز جیهوپ میدونه که یونگی از ا/ت خشش میاد) رفتم پیش جیهوپ نشستم که...
~: کی میخوای به ا/ت بگی؟
_: چی بش بگم؟
~: بنظرت🗿
_: اینکه ازش خوشم میاد
~: آره دیگه😐😑
_: عا خب از اونجایی که من یه ومپایرم استرس دارم که اگه قبول کنه بهش آسیب برسونم...
~: خب منم هستم و سانا این وسط پشمه منه یا دوس دخترم؟
_: .....*سکوت*
_: خب اصلا چجوری بهش اعتراف کنم
~: یونگی؟
_: بله؟
~: به سانا بگم شاید کمک کنه که بتونی بش اعتراف کنی
_: اگه به ا/ت چیزی نگه اوکیه
~: باشه
بعد از کمی حرف زدن من و جیهوپ اون دوتا هم اومدن ودف چرا سانا اینطوری نگام میکنه😐 بخدا ای یه تختش کمه
سانا ویو🍃
امروز داخل کافه وقتی یونگی یره ا/ت رو آورد بالا دیدم خوابه درسته خیلی کیوت میخوابه دقت کردم دیدم یجورایی یونگی محوش شده که لیوان آب رو برداشتم و کلش رو ریختم روی ا/ت که از خواب بیدار سد و منو زد دردم اومد ولی برای اینکه فک کنه زورش کمه به رو خودم نیاوردم ولی چقد دستش محکمه بیچاره شوهرش بلند شدیم رفتیم پارک که ا/ت منو برد به کم دور تر از جیهوپ و یونگی و...
+: هوی سانا
^: چیه؟
+: سانا یچی بت میگم به هیچکس نمیگی
^: باشه بگو
+: ببین سانا عا من یه چند هفته ای هست مه از یونگی خشم اومده و نمیدونم چطوری بش اعتراف کنممممم
^: ودف واقعا بهمم میاینااا!
+: خفه شوو چطور بش اعتراف کنمم
^: میشه به جیهوپ بگم
+: آره
^: تنک خب بریم دیگه
+: بریم
و رفتن........
part:⁸
دیدم ا/ت بیدار شدم و سانا رو زد و همین که سانا گفت
^: ا/ت پاشو بریم پارک
+: مح نمیام
^: بلند شد دستش گرفت برد سمت ماشین ودف فاز این دختره سانا چیه؟رفتم مال هردوشون حساب مردم ولی هیشکی حواسش نبود و آره رفتیم سمت پارک تا رسیدیم ا/ت سانا رو برد پیش خودش و رفتن یکم اونور تر یکم کنجکاو شدم ولی با خودم گفتم بیخیال(گایز جیهوپ میدونه که یونگی از ا/ت خشش میاد) رفتم پیش جیهوپ نشستم که...
~: کی میخوای به ا/ت بگی؟
_: چی بش بگم؟
~: بنظرت🗿
_: اینکه ازش خوشم میاد
~: آره دیگه😐😑
_: عا خب از اونجایی که من یه ومپایرم استرس دارم که اگه قبول کنه بهش آسیب برسونم...
~: خب منم هستم و سانا این وسط پشمه منه یا دوس دخترم؟
_: .....*سکوت*
_: خب اصلا چجوری بهش اعتراف کنم
~: یونگی؟
_: بله؟
~: به سانا بگم شاید کمک کنه که بتونی بش اعتراف کنی
_: اگه به ا/ت چیزی نگه اوکیه
~: باشه
بعد از کمی حرف زدن من و جیهوپ اون دوتا هم اومدن ودف چرا سانا اینطوری نگام میکنه😐 بخدا ای یه تختش کمه
سانا ویو🍃
امروز داخل کافه وقتی یونگی یره ا/ت رو آورد بالا دیدم خوابه درسته خیلی کیوت میخوابه دقت کردم دیدم یجورایی یونگی محوش شده که لیوان آب رو برداشتم و کلش رو ریختم روی ا/ت که از خواب بیدار سد و منو زد دردم اومد ولی برای اینکه فک کنه زورش کمه به رو خودم نیاوردم ولی چقد دستش محکمه بیچاره شوهرش بلند شدیم رفتیم پارک که ا/ت منو برد به کم دور تر از جیهوپ و یونگی و...
+: هوی سانا
^: چیه؟
+: سانا یچی بت میگم به هیچکس نمیگی
^: باشه بگو
+: ببین سانا عا من یه چند هفته ای هست مه از یونگی خشم اومده و نمیدونم چطوری بش اعتراف کنممممم
^: ودف واقعا بهمم میاینااا!
+: خفه شوو چطور بش اعتراف کنمم
^: میشه به جیهوپ بگم
+: آره
^: تنک خب بریم دیگه
+: بریم
و رفتن........
۶.۱k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.