مافیای من (پارت 4)
مافیای من (پارت 4)
« چند ساعت بعد….»
(ا/ت تو آشپز خونه بود داشت ظرف غذا رو جمع میکرد چون اجوما رفت بود که در محکم بست شد ا/ت ترسید رفت سمت در جونگ کوک خیلی عصبانی اومد بود بی اهمیت از بغل ا/ت رفت اتاق ا/ت نگران شد رفت اتاق کوک)
+کوک ..حالت خوب ؟
-اره (سرد و عصبی)
+اما عصبی به نظر میای !مشکلی برات پیش اومد اومد ؟
-نه چیزی نیست !حالام برو بیرون
«ا/ت خیلی لجباز بود پس از اتاق نرفت بیرون رفت جلوی کوک که رو صندلی نشست بود وایساد »
+یاااا تا نگی نمیرم بی….
«حرف ا/ت با بغل یهویی کوک قط شد ا/ت خشکش زد بود کوک عصبی و ناراحت بود مثل بچه ها ا/ت بغل کرد بود »
-ا/ت چرا همیشه اینطوری میشه ؟چرا همیشه از بهترین کسایی زندگیت ضربه میخوری ؟!(بغض)
«ا/ت کاملا میتونست متوجه بغض کوک بشه براش عجیب بود که یه مافیا اینطوری بغض کرد »
+شاید چون به آدمایی اشتباهی عتماد میکن هیچ وقت تا مطمعن نشدی به کسی عتماد نکن نمیدونم چیه شد اما معلوم از بد کسی ضربه خوردی منم مثل تو از کسایی ضربه خوردم که حتا به ذهنم نمیرسید اما من نمیخواستم پیش اونا ضعیف باش پس فقط بلند شدم و دیگه به هیچ کس عتماد نکردم حداقل تا زمانی که مطمعن بشم
-اما من اون کس چند سال بود میشناختم !مثل به برادر دوسش داشتم اما اون ….
«حرف کوک با گریه تموم شد بغضش شکست بود همشه هق هق میکرد ا/ت فقط دستش میزد به کمر جونگ کوک تا آرومش کن »
-ا/ت حداقل تو باهام این کار نکن هیچ وقت ترکم نکن چون تو مال منی من خیلی دوست دارم ا/ت اگه توم بری من واقعا تنها میشم (گریه)
«ا/ت تو فکر فرو رفت ا/ت داشت مطمعن میشد نمیتون این مافیا به ظاهر سرد هیچ وقت ول کن چون این حرفای کوک برای ا/ت هم ناراحت کنند هم خوشحال کنند بود هم چون بهش عتراف کرد بود هم براش ناراحت کنند بود که کوک آنقدر درد کشید »
+کوک ..آروم باش من همیشه کنارتم ترکت نمیکنم قول میدم !
«کوک آروم تر شد بود رو تخت دراز کشید خواست بخواب ا/ت روش پتو کشید میخواست بره که جونگ کوک دستش گرفت»
-ا/ت میشه نری !؟میشه پیش کن بخوابی ؟
(برای ا/ت خیلی کیوت بود که آنقدر مظلوم درخواست میکرد )
+باش امشب اینجا میخوابم !
(کوک رفت اون ور برای ا/ت جا باز کرد ا/ت دراز کشید کوک دستش دورش حلقه کرد )
«ویو فردا صبح……»
(ا/ت از خواب بیدار شد کاملا تو بغل کوک بود به صورت کوک نگاه کرد که تو خواب بود ا/ت با دستش آروم موهای کوک از روی صورتش کنار زد کوک به طرز کیوتی خوابید بود)
+چطور یه مافیا میتونه تو خواب آنقدر کیوت باش(آروم )
«کوک کم کم چشماش باز کرد به ا/ت نگاه کرد لبخند زد »
-بیدار شدی بیب؟
+اوهم
-بریم صبحونه ؟!
+اره من گشنم
«ا/ت خواست بلند شه اما کوک دستش گرفت کشید رو تخت»
-اما اول صبحونه من (لبخند شیطانی )
+چیه؟مگه صبحونه تو فرق دار؟!
-اره !صبحونه اول من بوسه بعدش صبحونه اصلی (خند)
+(خند)
-خب حالا من ببوسه !بدو!
«ا/ت لپ های کوک میبوسه »
-یااا لپ نه !لبم رو ببوسه !
+باش(خند)
«ا/ت سریع لب کوک میبوسه بلند میشه میره بیرون با خند)
-یاااا ا/ت فرار نکن !(خند)
« چند ساعت بعد….»
(ا/ت تو آشپز خونه بود داشت ظرف غذا رو جمع میکرد چون اجوما رفت بود که در محکم بست شد ا/ت ترسید رفت سمت در جونگ کوک خیلی عصبانی اومد بود بی اهمیت از بغل ا/ت رفت اتاق ا/ت نگران شد رفت اتاق کوک)
+کوک ..حالت خوب ؟
-اره (سرد و عصبی)
+اما عصبی به نظر میای !مشکلی برات پیش اومد اومد ؟
-نه چیزی نیست !حالام برو بیرون
«ا/ت خیلی لجباز بود پس از اتاق نرفت بیرون رفت جلوی کوک که رو صندلی نشست بود وایساد »
+یاااا تا نگی نمیرم بی….
«حرف ا/ت با بغل یهویی کوک قط شد ا/ت خشکش زد بود کوک عصبی و ناراحت بود مثل بچه ها ا/ت بغل کرد بود »
-ا/ت چرا همیشه اینطوری میشه ؟چرا همیشه از بهترین کسایی زندگیت ضربه میخوری ؟!(بغض)
«ا/ت کاملا میتونست متوجه بغض کوک بشه براش عجیب بود که یه مافیا اینطوری بغض کرد »
+شاید چون به آدمایی اشتباهی عتماد میکن هیچ وقت تا مطمعن نشدی به کسی عتماد نکن نمیدونم چیه شد اما معلوم از بد کسی ضربه خوردی منم مثل تو از کسایی ضربه خوردم که حتا به ذهنم نمیرسید اما من نمیخواستم پیش اونا ضعیف باش پس فقط بلند شدم و دیگه به هیچ کس عتماد نکردم حداقل تا زمانی که مطمعن بشم
-اما من اون کس چند سال بود میشناختم !مثل به برادر دوسش داشتم اما اون ….
«حرف کوک با گریه تموم شد بغضش شکست بود همشه هق هق میکرد ا/ت فقط دستش میزد به کمر جونگ کوک تا آرومش کن »
-ا/ت حداقل تو باهام این کار نکن هیچ وقت ترکم نکن چون تو مال منی من خیلی دوست دارم ا/ت اگه توم بری من واقعا تنها میشم (گریه)
«ا/ت تو فکر فرو رفت ا/ت داشت مطمعن میشد نمیتون این مافیا به ظاهر سرد هیچ وقت ول کن چون این حرفای کوک برای ا/ت هم ناراحت کنند هم خوشحال کنند بود هم چون بهش عتراف کرد بود هم براش ناراحت کنند بود که کوک آنقدر درد کشید »
+کوک ..آروم باش من همیشه کنارتم ترکت نمیکنم قول میدم !
«کوک آروم تر شد بود رو تخت دراز کشید خواست بخواب ا/ت روش پتو کشید میخواست بره که جونگ کوک دستش گرفت»
-ا/ت میشه نری !؟میشه پیش کن بخوابی ؟
(برای ا/ت خیلی کیوت بود که آنقدر مظلوم درخواست میکرد )
+باش امشب اینجا میخوابم !
(کوک رفت اون ور برای ا/ت جا باز کرد ا/ت دراز کشید کوک دستش دورش حلقه کرد )
«ویو فردا صبح……»
(ا/ت از خواب بیدار شد کاملا تو بغل کوک بود به صورت کوک نگاه کرد که تو خواب بود ا/ت با دستش آروم موهای کوک از روی صورتش کنار زد کوک به طرز کیوتی خوابید بود)
+چطور یه مافیا میتونه تو خواب آنقدر کیوت باش(آروم )
«کوک کم کم چشماش باز کرد به ا/ت نگاه کرد لبخند زد »
-بیدار شدی بیب؟
+اوهم
-بریم صبحونه ؟!
+اره من گشنم
«ا/ت خواست بلند شه اما کوک دستش گرفت کشید رو تخت»
-اما اول صبحونه من (لبخند شیطانی )
+چیه؟مگه صبحونه تو فرق دار؟!
-اره !صبحونه اول من بوسه بعدش صبحونه اصلی (خند)
+(خند)
-خب حالا من ببوسه !بدو!
«ا/ت لپ های کوک میبوسه »
-یااا لپ نه !لبم رو ببوسه !
+باش(خند)
«ا/ت سریع لب کوک میبوسه بلند میشه میره بیرون با خند)
-یاااا ا/ت فرار نکن !(خند)
۱۹.۲k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.