سنگ دل ،صد دانه دادی و دهانم دوختی
سنگ دل ،صد دانه دادی و دهانم دوختی
آخرش هم تیر کاری را به جانم دوختی
زنده را تا یک نفس دارد به فریادش رسید
نشنوی تا اعتراضی هم زبانم دوختی
اشک دارم می چکم این دانه ها را جمع کن
خاطراتِ سادگی را بر روانم دوختی
من به چشمت نازنین وابسته بودم وای نه
با همین وابستگی در آسمانم دوختی
وقت تنگی دوست،یا دشمن مشخص می شود
تا نگویم ازجفا زودی لبانم دوختی
سرگشته
آخرش هم تیر کاری را به جانم دوختی
زنده را تا یک نفس دارد به فریادش رسید
نشنوی تا اعتراضی هم زبانم دوختی
اشک دارم می چکم این دانه ها را جمع کن
خاطراتِ سادگی را بر روانم دوختی
من به چشمت نازنین وابسته بودم وای نه
با همین وابستگی در آسمانم دوختی
وقت تنگی دوست،یا دشمن مشخص می شود
تا نگویم ازجفا زودی لبانم دوختی
سرگشته
۶۳۵
۱۲ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.