رمان شراب خونی 🤤🍷
#شراب_خونی
#partاخر
"ویو ات"
چند هفته از اون اتفاق ها میگذره و امروز قراره با کوک برم بیرون
یک حموم ۵ مینی رفتم و اومدم بیرون،موهامو سشوار کردم...لباس پوشیدم و رفتم همون کافه همیشگی
ات:اومممم چطوری کوک؟
کوک:خوبم
"چند دقیقه بعد"
ات:کارم داشتی گفتی بیام اینجا؟
کوک:اره...ببین ات من از....از...همون روزی که دیدمت....خب...چجوری بگم...من عاشقمت خانم کیم ات...تو چه بخوای و چه نخوای اخرش مال خودمی
ات:عاا...ک...کوکییییی.....واییییی.....باورم نمیشه......منم عاشقتم اقای جئون جونگ کوککککککک💕
"نویسنده"
کوک و ات باهم ازدواج کردن و یک زندگی عالی رو باهم شروع کردن...اونا یک دختر به دنیا اوردن و اسمش رو گذاشتن سون هی❤
تهیونگ هم با یاد بورام زندگیش رو ادامه داد و دیگه هیچوقت عاشق نشد و ازدواج نکرد...!
جین و یونا هم باهم ازدواج کردن
جیمین هم دیگه هیچوقت طرف کوک نیومد و با یوری ازدواج کرد و یک زندگی رو باهم شروع کردن
ملکه هم برای همیشه منتظر دخترش موند...♡
❤پایان❤
امیدوارم از این فیک خوشتون اومده باشه
عاشقتونمممممممم
#partاخر
"ویو ات"
چند هفته از اون اتفاق ها میگذره و امروز قراره با کوک برم بیرون
یک حموم ۵ مینی رفتم و اومدم بیرون،موهامو سشوار کردم...لباس پوشیدم و رفتم همون کافه همیشگی
ات:اومممم چطوری کوک؟
کوک:خوبم
"چند دقیقه بعد"
ات:کارم داشتی گفتی بیام اینجا؟
کوک:اره...ببین ات من از....از...همون روزی که دیدمت....خب...چجوری بگم...من عاشقمت خانم کیم ات...تو چه بخوای و چه نخوای اخرش مال خودمی
ات:عاا...ک...کوکییییی.....واییییی.....باورم نمیشه......منم عاشقتم اقای جئون جونگ کوککککککک💕
"نویسنده"
کوک و ات باهم ازدواج کردن و یک زندگی عالی رو باهم شروع کردن...اونا یک دختر به دنیا اوردن و اسمش رو گذاشتن سون هی❤
تهیونگ هم با یاد بورام زندگیش رو ادامه داد و دیگه هیچوقت عاشق نشد و ازدواج نکرد...!
جین و یونا هم باهم ازدواج کردن
جیمین هم دیگه هیچوقت طرف کوک نیومد و با یوری ازدواج کرد و یک زندگی رو باهم شروع کردن
ملکه هم برای همیشه منتظر دخترش موند...♡
❤پایان❤
امیدوارم از این فیک خوشتون اومده باشه
عاشقتونمممممممم
۱۲.۵k
۲۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.