دوست پسر مافیای من پارت آخر
دوست پسر مافیای من پارت آخر
پرش زمانی به چند ماه بعد
الان ۵ ماهی میشه ک با کوک ازدواج کردم زندگی خیلی خوبی داریم من و کوک تصمیم گرفتیم تا ۲ سال دیگ بچه دار نشیم الان من و کوک باهم ی باند مافیایی خفن شدیم ک منم شدم دست راستش و توکار به شوهرم میگم رئیس😐امروز ی ماموریت خیلی خطرناک داریم ک حریفمامون روسی هستن امروز قراره بریم به عمارتشون توی کره حمله کنیم و رئیسشونو بدزدیم باندشونو هم نابود کنیم چونکه اونا یک بار کل محموله های
مارو دزدیدن ماهم رفتیم پس گرفتیم دوباره ولی این کافی نیست به دستور رئیسمون😂باید باندشونو نابود کنیم ساعت ۶ بود ما ساعت ۸ باید سر ماموریت میبودیم کوک تو اتاق کارش بود میخواستیم شام بخوریم به خاطر همین رفتم صداش کنم تا بیاد
+:میشه بیام تو
=:بیا
+:رفتم تو با قیافه ی عصبیش مواجه شدم
+:باز چرا عصبی عزیزم؟
=:بهت میگم فعلا بیا آرومم کن
+:چشم
رفتم نشستم روی پاش لباشو بوسیدم
+:آروم شدی؟
=:نه بازم میخوام
دستمو بردم پشت گردنش لبامو محکم بوسید میکردم میخوردمشون تا جایی ک با مشت های کوچولوش بهم میزد ک فک کنم داشت خفه میشد
+:اهه(نفس نفس زدن)خفم کردی ک
=:وقتی این شکلی ددیتو تشنه میزاری همین میشه دیگ
+:(خنده)چه تشنه آخه آها راستی بیا بریم شام بخوریم
=:هوم بریم
از زیر پاش گرفتم براید استایل بغلش کردم
+:عع چرا اینجوری میکنی بزارم پایین
=:خودم میخوام ببرمت
+:محض اطلاع پا دارماااا
=:حرف نباشه
+:هوفف آخه یکی بگه شوهر قعطی بود واست با ی مافیا ازدواج کردی(آروم)
=:تنبیه میخوای یعنی چی شوهر قعطی بود با ی مافیا ازدواج کردی هاا؟
+:عع شنیدی
=:مگ نمیدونی گوشای من تیزه
+:هومم چرا ولی راست میگم دیگ(خنده)
=:ک راست میگی آره
رفتم گذاشتمش روی کاناپه روش خیمه زدم
=:خب میگفتی
+:نه نه من چیزی نمیگفتم
=:ولی من ی چیزایی شنیدما
+:فک کنم اشتباه شنیدی هومم؟
=:نه اتفاقا
+:امروز ک به من احتیاج داری پس نمیتونی تنبیهم کنی😌
=:ههه به همین خیال باش
رفتم سمت گردنش کلا کبود کردم میخواستم لباسشو دربیارم ک گفت
+:غلط کردم ددی
=:چی نشنیدم
+:گفتم غلط کردم
=:ی اسپنک محکم زدم بهش گفتم
نبخشیدت ولی بقیش میمونه برا شب(چشمک)
+:باشه(ناراحت)چه کنم دیگ ی جئون جانگ کوک ک بیشتر ندارم
=:اخخ دور اون قیافت بگردم من دختر کوچولوی من عاشقتم
بعدش لباشو خیس بوسیدم
+:منم عاشقتم تموم زندگی من!
و این گونه بود داستان زندگی این دونفر
پایان رمان♡!
[امیدوارم از خوندن این رمان لذت برده باشید❤️]
پرش زمانی به چند ماه بعد
الان ۵ ماهی میشه ک با کوک ازدواج کردم زندگی خیلی خوبی داریم من و کوک تصمیم گرفتیم تا ۲ سال دیگ بچه دار نشیم الان من و کوک باهم ی باند مافیایی خفن شدیم ک منم شدم دست راستش و توکار به شوهرم میگم رئیس😐امروز ی ماموریت خیلی خطرناک داریم ک حریفمامون روسی هستن امروز قراره بریم به عمارتشون توی کره حمله کنیم و رئیسشونو بدزدیم باندشونو هم نابود کنیم چونکه اونا یک بار کل محموله های
مارو دزدیدن ماهم رفتیم پس گرفتیم دوباره ولی این کافی نیست به دستور رئیسمون😂باید باندشونو نابود کنیم ساعت ۶ بود ما ساعت ۸ باید سر ماموریت میبودیم کوک تو اتاق کارش بود میخواستیم شام بخوریم به خاطر همین رفتم صداش کنم تا بیاد
+:میشه بیام تو
=:بیا
+:رفتم تو با قیافه ی عصبیش مواجه شدم
+:باز چرا عصبی عزیزم؟
=:بهت میگم فعلا بیا آرومم کن
+:چشم
رفتم نشستم روی پاش لباشو بوسیدم
+:آروم شدی؟
=:نه بازم میخوام
دستمو بردم پشت گردنش لبامو محکم بوسید میکردم میخوردمشون تا جایی ک با مشت های کوچولوش بهم میزد ک فک کنم داشت خفه میشد
+:اهه(نفس نفس زدن)خفم کردی ک
=:وقتی این شکلی ددیتو تشنه میزاری همین میشه دیگ
+:(خنده)چه تشنه آخه آها راستی بیا بریم شام بخوریم
=:هوم بریم
از زیر پاش گرفتم براید استایل بغلش کردم
+:عع چرا اینجوری میکنی بزارم پایین
=:خودم میخوام ببرمت
+:محض اطلاع پا دارماااا
=:حرف نباشه
+:هوفف آخه یکی بگه شوهر قعطی بود واست با ی مافیا ازدواج کردی(آروم)
=:تنبیه میخوای یعنی چی شوهر قعطی بود با ی مافیا ازدواج کردی هاا؟
+:عع شنیدی
=:مگ نمیدونی گوشای من تیزه
+:هومم چرا ولی راست میگم دیگ(خنده)
=:ک راست میگی آره
رفتم گذاشتمش روی کاناپه روش خیمه زدم
=:خب میگفتی
+:نه نه من چیزی نمیگفتم
=:ولی من ی چیزایی شنیدما
+:فک کنم اشتباه شنیدی هومم؟
=:نه اتفاقا
+:امروز ک به من احتیاج داری پس نمیتونی تنبیهم کنی😌
=:ههه به همین خیال باش
رفتم سمت گردنش کلا کبود کردم میخواستم لباسشو دربیارم ک گفت
+:غلط کردم ددی
=:چی نشنیدم
+:گفتم غلط کردم
=:ی اسپنک محکم زدم بهش گفتم
نبخشیدت ولی بقیش میمونه برا شب(چشمک)
+:باشه(ناراحت)چه کنم دیگ ی جئون جانگ کوک ک بیشتر ندارم
=:اخخ دور اون قیافت بگردم من دختر کوچولوی من عاشقتم
بعدش لباشو خیس بوسیدم
+:منم عاشقتم تموم زندگی من!
و این گونه بود داستان زندگی این دونفر
پایان رمان♡!
[امیدوارم از خوندن این رمان لذت برده باشید❤️]
۳۰.۷k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.