- زندگی روی لبه تیغ -
𝘱𝘢𝘳𝘵 ⁷
****
دختر که بخاطر مستی زیاد چیزی از محیط درک نمیکرد و تمام بدنش بی حس بود جوابی نداد ...
_ خودم میدونم شنیدن جمله ی اون از تو بهتره باحال نیست ، ولی بهم بگو عسلم ! .. باید حقیقت رو رک بکوبی تو صورتم ، حتی اگه درد داشته باشه ،
نمیدونی شیرینیِ دروغ تهش زهرمار میشه وینو ؟
سرنتی - جونگکوک ...
ذهن مرد درگیر خیلی چیزها بود اما اون برای اولین بار با اسم صداش کرد !
_ بهم حقیقت رو بگو لاو .. آه .. میخوام ببوسمت وینو !
امگا با صدای آرومی لب زد :
سرنتی - پس .. چرا انجامش نمیدی ؟
< عصر ِ فردا - طبقه دوم ، راهرو عمارت کیم * همون پیرکفتار * >
دختر درحالی که با قدمهای آروم به سمت اتاق موردنظر میرفت ، به حرفهای جیمین فکرکرد ، اون گفته بود پسر پیرکفتار با پدرش دعوا کرده و رازهایی رو برای شرکا و مهمونها فاش کرده !
صدای قدمهایی رو پشت سرش حس کرد ، به عقب برگشت و آنیگما رو دید !
سرنتی - واوو !
آنیگما به دختر رسید و کنارهم به راه رفتن ادامه دادن ..
_ چرا پیرکفتار رو نمیکشی عسلم ؟ تو پتانسلیشو داری !
سرنتی - اگه بخاطر آلفام نبود قطعا زنده به گور بود مردیخی !
_ اوه .... پس تو با ینفر رابطه داری و بامن لاس میزنی لاو ؟
دختر قهقهه ای سرداد و لب زد :
سرنتی - هرجور میخوای فکرکن جئونی !
_ هوم .. احیانا قصدداری بیای اتاق من عسلم ؟
سرنتی - شاید ؟
آنیگما در اتاق رو باز کرد و با دست دختر رو به اتاق راهنمایی کرد ..
دختر به محض ورود خودشو روی کاناپه انداخت و بطری شامپاین روی میز رو برداشت ، بازکرد و کمی نوشید .
آنیگما کتشو درآورد و گوشه ای پرت کرد ، عضلات دست ِ خواستنیش به خوبی مورد تماشای امگا قرار گرفت ، مرد به سمت کاناپه اومد و کنار امگا نشست ، لب زد :
_ پس تو یه مادامالخمری لاو ؟ * بطریو از دستش گرفت و خودش نوشید 🫴 *
سرنتی - آه ... مادامالخمر ؟ * کسی که همیشه مسته * .. درسته ، ولی خب مشروبهام با بقیه فرق داره ! و البته ... * نگاهی به سرتاپای آنیگما میندازه * بهتره ! * چشمک *
آنیگما پوزخندی به لاس امگا زد و فقط نوشید ، دختر گفت :
سرنتی - میتونی برام یکیو پیدا کنی مردیخی ؟
آنیگما سوتی نمایشی سرداد و سرشو برگردوند و به چشمهای امگا نگاه کرد :
_ اوه ... اینو دخترخونده کیم داره میگه ؟ جالبه !
بعد بطری شامپاین رو روی میز پرت میکنه و ادامه میده :
_ وقتی خودت میتونی چرا ازمن میخوای عسلم ؟
دختر کروات مرد رو دور انگشتاش میپیچه و لب میزنه :
سرنتی - شایدچون میخوام بهت نزدیک شم جئونی ؟
_ نزدیک شدن به من تورو به دردسر میندازه وینو ! * نیشخند *
سرنتی - تو دردسر نیستی ، برام یه ریسکی مردیخی ! یه ریسک هیجان انگیز !
_ واوو ... حالا کی رو میخوای لاو ؟
سرنتی - یکی به اسم وُلگا ، کابوس روسیه !
_ اوه ... منظورت منه وینو ؟
****
لایک²⁷کامنت¹⁹
****
دختر که بخاطر مستی زیاد چیزی از محیط درک نمیکرد و تمام بدنش بی حس بود جوابی نداد ...
_ خودم میدونم شنیدن جمله ی اون از تو بهتره باحال نیست ، ولی بهم بگو عسلم ! .. باید حقیقت رو رک بکوبی تو صورتم ، حتی اگه درد داشته باشه ،
نمیدونی شیرینیِ دروغ تهش زهرمار میشه وینو ؟
سرنتی - جونگکوک ...
ذهن مرد درگیر خیلی چیزها بود اما اون برای اولین بار با اسم صداش کرد !
_ بهم حقیقت رو بگو لاو .. آه .. میخوام ببوسمت وینو !
امگا با صدای آرومی لب زد :
سرنتی - پس .. چرا انجامش نمیدی ؟
< عصر ِ فردا - طبقه دوم ، راهرو عمارت کیم * همون پیرکفتار * >
دختر درحالی که با قدمهای آروم به سمت اتاق موردنظر میرفت ، به حرفهای جیمین فکرکرد ، اون گفته بود پسر پیرکفتار با پدرش دعوا کرده و رازهایی رو برای شرکا و مهمونها فاش کرده !
صدای قدمهایی رو پشت سرش حس کرد ، به عقب برگشت و آنیگما رو دید !
سرنتی - واوو !
آنیگما به دختر رسید و کنارهم به راه رفتن ادامه دادن ..
_ چرا پیرکفتار رو نمیکشی عسلم ؟ تو پتانسلیشو داری !
سرنتی - اگه بخاطر آلفام نبود قطعا زنده به گور بود مردیخی !
_ اوه .... پس تو با ینفر رابطه داری و بامن لاس میزنی لاو ؟
دختر قهقهه ای سرداد و لب زد :
سرنتی - هرجور میخوای فکرکن جئونی !
_ هوم .. احیانا قصدداری بیای اتاق من عسلم ؟
سرنتی - شاید ؟
آنیگما در اتاق رو باز کرد و با دست دختر رو به اتاق راهنمایی کرد ..
دختر به محض ورود خودشو روی کاناپه انداخت و بطری شامپاین روی میز رو برداشت ، بازکرد و کمی نوشید .
آنیگما کتشو درآورد و گوشه ای پرت کرد ، عضلات دست ِ خواستنیش به خوبی مورد تماشای امگا قرار گرفت ، مرد به سمت کاناپه اومد و کنار امگا نشست ، لب زد :
_ پس تو یه مادامالخمری لاو ؟ * بطریو از دستش گرفت و خودش نوشید 🫴 *
سرنتی - آه ... مادامالخمر ؟ * کسی که همیشه مسته * .. درسته ، ولی خب مشروبهام با بقیه فرق داره ! و البته ... * نگاهی به سرتاپای آنیگما میندازه * بهتره ! * چشمک *
آنیگما پوزخندی به لاس امگا زد و فقط نوشید ، دختر گفت :
سرنتی - میتونی برام یکیو پیدا کنی مردیخی ؟
آنیگما سوتی نمایشی سرداد و سرشو برگردوند و به چشمهای امگا نگاه کرد :
_ اوه ... اینو دخترخونده کیم داره میگه ؟ جالبه !
بعد بطری شامپاین رو روی میز پرت میکنه و ادامه میده :
_ وقتی خودت میتونی چرا ازمن میخوای عسلم ؟
دختر کروات مرد رو دور انگشتاش میپیچه و لب میزنه :
سرنتی - شایدچون میخوام بهت نزدیک شم جئونی ؟
_ نزدیک شدن به من تورو به دردسر میندازه وینو ! * نیشخند *
سرنتی - تو دردسر نیستی ، برام یه ریسکی مردیخی ! یه ریسک هیجان انگیز !
_ واوو ... حالا کی رو میخوای لاو ؟
سرنتی - یکی به اسم وُلگا ، کابوس روسیه !
_ اوه ... منظورت منه وینو ؟
****
لایک²⁷کامنت¹⁹
۹.۰k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.