پارت ۵ عشق بین ۴ نفر 💋💋💋💋❤❤❤❤
از زبون پائو :رفتم یا یون براب فردا که میریم بارلباس بخرم.دوتا لبلس ست پیدا کردیم (لباس رو بعدا میزارم)رفتیم باهم موهامون رو رنگ کردیم (رنگ موهاتون رو هم عکس میزارم) وقتی وسایلو خریدیم من رفتم خونه خودم و اونم رفت خونه ی خودش (تو پارت بعدپائو یون باهم یه خونه بزرگ میگرن که باهم زندگی کنن)اززبون یون:امروز رفتیم کلی خردید کردیم و لباس گرفتیم برای فردا که میریم بار💗 خب
از زبون جیمین:داشتم به ماجرای امروز فکر میکردم.یه لبخند زدم و نفهمیدم کی خوابم برد و برای فردا که میبینمش ذوق داشتم.
فردا صبح
از زبون یون :داشتم اماده میشدم که زنگ زدم
به پائو .یون:الو پائو اماده پائو:الو امادم پشت درهستم. بیا منتظرتم .یون:عجب یه روززدو بیدار شدی خوابالو🤣🤣پائو: که من خوابالوم وایسا بیای پایین برات دارم یون:غلط کردم پائوزدو بیااااا😡😡😡😡 یون : باشه اومدم
دانشگاه
از زبان پائو: داشتم ره حرفای استاد گوش میدادم که حس نگاه سنگینی رومهسن یکم دقت کردم دیدم نامجون و جیمین دارن به من پائو نگاه میکن بیخیال ازش گذشتم.
زنگ دانشگاه خورد ومنوو پائو داشتیم حرف میزدیم که رسیدیم خونه
از زبون نامجون امروز همش زنگ کلاس میخورد و داشتم باجیمین حزف میزدم که گفت بریم بار منم گفتم باشه.
عصر
از زبون پائو :داشتم ارایش میکردم و لباسی که دیروز با یون خریدم و میپوشیدم و به یون زنگ زدم که بیاد . و گفت امادس تو بار که بودیم من نگاه هاس سنگطنی رو روی خودموحس کردم وقتی پشتمونگاه کردم دیدم جیمین و نامجون اون جا هستن و دارن به منو یون نگاه میکن یون داشت مشروب میخوزد ولی من اصلا نمیخوردم(بچه ها پائو یا بیماری داره که نباید الکل وشروب بخور و همین طور گوشت خوک )به یون گفتم که انقدر نخوره اونم گفت دیگه نمیخوره منم چون از بوی الکل حالم بهم خورد رفتم دستشویی و وصورتم اب زدم که دوتا پسرمزاحمم شدن اونا چون مست بودن کاراشون دستوخودشون نبود و میخواستن دست بهمبزنن که یدفعه یکی اونا هارو داشت میزد ان کسی نبود جز جیمین...
از زبون جیمین:داشتم به ماجرای امروز فکر میکردم.یه لبخند زدم و نفهمیدم کی خوابم برد و برای فردا که میبینمش ذوق داشتم.
فردا صبح
از زبون یون :داشتم اماده میشدم که زنگ زدم
به پائو .یون:الو پائو اماده پائو:الو امادم پشت درهستم. بیا منتظرتم .یون:عجب یه روززدو بیدار شدی خوابالو🤣🤣پائو: که من خوابالوم وایسا بیای پایین برات دارم یون:غلط کردم پائوزدو بیااااا😡😡😡😡 یون : باشه اومدم
دانشگاه
از زبان پائو: داشتم ره حرفای استاد گوش میدادم که حس نگاه سنگینی رومهسن یکم دقت کردم دیدم نامجون و جیمین دارن به من پائو نگاه میکن بیخیال ازش گذشتم.
زنگ دانشگاه خورد ومنوو پائو داشتیم حرف میزدیم که رسیدیم خونه
از زبون نامجون امروز همش زنگ کلاس میخورد و داشتم باجیمین حزف میزدم که گفت بریم بار منم گفتم باشه.
عصر
از زبون پائو :داشتم ارایش میکردم و لباسی که دیروز با یون خریدم و میپوشیدم و به یون زنگ زدم که بیاد . و گفت امادس تو بار که بودیم من نگاه هاس سنگطنی رو روی خودموحس کردم وقتی پشتمونگاه کردم دیدم جیمین و نامجون اون جا هستن و دارن به منو یون نگاه میکن یون داشت مشروب میخوزد ولی من اصلا نمیخوردم(بچه ها پائو یا بیماری داره که نباید الکل وشروب بخور و همین طور گوشت خوک )به یون گفتم که انقدر نخوره اونم گفت دیگه نمیخوره منم چون از بوی الکل حالم بهم خورد رفتم دستشویی و وصورتم اب زدم که دوتا پسرمزاحمم شدن اونا چون مست بودن کاراشون دستوخودشون نبود و میخواستن دست بهمبزنن که یدفعه یکی اونا هارو داشت میزد ان کسی نبود جز جیمین...
۹.۴k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.