سفر به گذشته 3
بانو سو: بله که دوست دارین پادشاه جئون عاشق شماست الانم اگه بفهمن بهوش اومدین خیلی خوشحال میشن
+میشه به سوال اخرم جواب بدین؟
بانو سو: حتما
+چجوری این بلا سرم اومدم؟
بانو سو: به قصر حمله کردن و موقع دویدن و فرار کردن سرتون به سنگ خورد
+میشه پادشاهو ببینم
بانو سو: حالتون خوب نیست بهشون خبر میدم که بیان
+ممنون
بانو سو تعظیم کردو رفت
ویو جونگ کوک
امروز داشتم کتاب در مورد عشق رو میخوندم که ورود بانو سو رو اعلام کردن و منم اجازه ورود دادم
بانو سو: سرورم
-چیشده بانو سو
بانو سو: ملکه بهوش اومدن
-واقعا؟ حالشون چطوره؟
بانو سو: بهترن
-میرم به اقامتگاهشون
بانو سو: بله سرورم
جونگ کوک به همراه ندیمه ها و بانو سو به اقامتگاه ملکه رفتن در زدن و وارد اتاق شدن........
ادامه بعدیییی
+میشه به سوال اخرم جواب بدین؟
بانو سو: حتما
+چجوری این بلا سرم اومدم؟
بانو سو: به قصر حمله کردن و موقع دویدن و فرار کردن سرتون به سنگ خورد
+میشه پادشاهو ببینم
بانو سو: حالتون خوب نیست بهشون خبر میدم که بیان
+ممنون
بانو سو تعظیم کردو رفت
ویو جونگ کوک
امروز داشتم کتاب در مورد عشق رو میخوندم که ورود بانو سو رو اعلام کردن و منم اجازه ورود دادم
بانو سو: سرورم
-چیشده بانو سو
بانو سو: ملکه بهوش اومدن
-واقعا؟ حالشون چطوره؟
بانو سو: بهترن
-میرم به اقامتگاهشون
بانو سو: بله سرورم
جونگ کوک به همراه ندیمه ها و بانو سو به اقامتگاه ملکه رفتن در زدن و وارد اتاق شدن........
ادامه بعدیییی
۶.۰k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.