🖇فراز و نشیب 🖇... PART ¹²
V... RHS:
دیانا: ارسلان میخوام برم دسشویی
ارسلان: برو
دیانا: کجاس
ارسلان: اونجا .... دیانا رف و دیم یه پسره هم پشتش رف .... ولش کن مهم نیس
دیانا : یکی کشوندم بردتم تو یه اتاق و بهم نزدیک شد
پسره : خانوم خوشکله بوص میدی .
دیانا: شمعدونی رو شیکوندم و یه تیکه اش رو برداشتم و گفتم ... نیا جلو وگرنه میزنمت ... اصلا نمیفهمید شیشه رو کاشت کف دستم و فشار دادش رو دستم
ارسلان: دیانا نبود رفتم دم دسشویی و دیدم کسی نیس از اتاق بغلی صدا میومد ...
دیانا: داشت میومد جلو که دیدیم یهو افتاد و ارسلان رو دیدم
ارسلان: دیانا رو بلندش کردم و رفتیم رو مبل و نشستیم
دیانا: چشام پر اشک بود و دستم بد جور خون میومد ولی ارسلان متوجه دستم نشده بود د رفت و عادی نشست رو مبل و منم کنارش نشوند
ارسلان: اگه کاری میکرد چی
دیانا: تو گفتی بیام... الانم برسونتم خونه اصلا پول نمیخوام
ارسلان: چته بابا بشین هنوز سر شبه
دیانا: دستمو ببین
ارسلان: دستش خون میومد و شیشه توش بود
دیانا: التماست میکنم بریم خونه هیچی نمیخوام
ارسلان: بلندش کردم و گذاشتمش تو ماشین
دیانا: حالم بود بود
ارسلان: نتونستی یه کار رو انجام بدی
دیانا: اشک از چشام پایین اومد باورم نمیشد اینقدر بدبخت بشم که مجبور بشم اینهمه سختی بکشم
ارسلان: همچیو خراب کردی
دیانا: باشه ببخشید اوکی کلی پول میدم باشه فقط ولم کن[ با گریه ]
ارسلان: چیزی میخوری بگیرم
دیانا: نه..... رسیدیم خونه
ارسلان: برو خونه
دیانا: یه لحظه وایسا.... رفتم تو خونه و ۸۰۰ تومنی که مونده بود برام رو برداشتم و اومدم بیرون و گرفتم جلوی ارسلان
ارسلان: این چیه
دیانا: این کل پولی بود که داشتم ... به جای اینکه نتونستم اونجا بمونم این پولو بگیر
ارسلان: دیوونه ای ؟
دیانا: گذاشتم کف دستش ... اینم جبران
ارسلان: دستت درد میکنه
دیانا: مهم نیس اوکی رفتم تو خونه و درو بستم
دیانا: ارسلان میخوام برم دسشویی
ارسلان: برو
دیانا: کجاس
ارسلان: اونجا .... دیانا رف و دیم یه پسره هم پشتش رف .... ولش کن مهم نیس
دیانا : یکی کشوندم بردتم تو یه اتاق و بهم نزدیک شد
پسره : خانوم خوشکله بوص میدی .
دیانا: شمعدونی رو شیکوندم و یه تیکه اش رو برداشتم و گفتم ... نیا جلو وگرنه میزنمت ... اصلا نمیفهمید شیشه رو کاشت کف دستم و فشار دادش رو دستم
ارسلان: دیانا نبود رفتم دم دسشویی و دیدم کسی نیس از اتاق بغلی صدا میومد ...
دیانا: داشت میومد جلو که دیدیم یهو افتاد و ارسلان رو دیدم
ارسلان: دیانا رو بلندش کردم و رفتیم رو مبل و نشستیم
دیانا: چشام پر اشک بود و دستم بد جور خون میومد ولی ارسلان متوجه دستم نشده بود د رفت و عادی نشست رو مبل و منم کنارش نشوند
ارسلان: اگه کاری میکرد چی
دیانا: تو گفتی بیام... الانم برسونتم خونه اصلا پول نمیخوام
ارسلان: چته بابا بشین هنوز سر شبه
دیانا: دستمو ببین
ارسلان: دستش خون میومد و شیشه توش بود
دیانا: التماست میکنم بریم خونه هیچی نمیخوام
ارسلان: بلندش کردم و گذاشتمش تو ماشین
دیانا: حالم بود بود
ارسلان: نتونستی یه کار رو انجام بدی
دیانا: اشک از چشام پایین اومد باورم نمیشد اینقدر بدبخت بشم که مجبور بشم اینهمه سختی بکشم
ارسلان: همچیو خراب کردی
دیانا: باشه ببخشید اوکی کلی پول میدم باشه فقط ولم کن[ با گریه ]
ارسلان: چیزی میخوری بگیرم
دیانا: نه..... رسیدیم خونه
ارسلان: برو خونه
دیانا: یه لحظه وایسا.... رفتم تو خونه و ۸۰۰ تومنی که مونده بود برام رو برداشتم و اومدم بیرون و گرفتم جلوی ارسلان
ارسلان: این چیه
دیانا: این کل پولی بود که داشتم ... به جای اینکه نتونستم اونجا بمونم این پولو بگیر
ارسلان: دیوونه ای ؟
دیانا: گذاشتم کف دستش ... اینم جبران
ارسلان: دستت درد میکنه
دیانا: مهم نیس اوکی رفتم تو خونه و درو بستم
۲۱.۴k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.