پارت۴
ویو لیا
رفتم روی سندلی نشستم که یهو یکی یه لیوان ابِ سرد روم ریخت وقتی برگشتم یه دختره بود که فکر کنم خدمتکار باشه
+چی کار میکنی روانی خیلیی سرد بود
دختره: که به هوسوک من نزدیک میشی کاری میکنم ارزوی مرگ کنی ابِ سرد که چیزی نیست
+هوسوک دیگه کیه چرا چرت میگی
دختره:که نمیدونی کیه منظورم همون کسیِ که روی پ.اه.اش نشسته بودی
+منظورت همون پسره است
دختره: خفه شو دختره ی ه.ر.ز.ه (داد)
وقتی داد زد دستشو برد بالا و بهم سیلی زد
+تو الان چی کار کردی(اروم)
دختره:به یه ه.ر.ز.ه. درس ادب دادم (نیشخند)
+مگه من باهات چی کار کردم
دختره:هیچی فقط از د.د.ی.م. دور بموم اگه ازش دور نمونی بد میبینی
+از تو و اون مرتیکه متنفرم(داد)
دختره:پس از زندگی ما برو بیرون
+باشه همین کار و میکنم
زود از اشپز خونه رفتم بیرون دیگه نمیتونم اینجا بمونم باید فرار کنم ولی اون مرده گفت اگه فرار کنم تنبیهم میکنه اثلا ولش الان فقط باید فرار کنم اروم از در رفتم بیرون بادیگاردا حواسشون نبود برای همین به سمت در رفتم و ازش خارج شدم اون جا یه دیوار بود چون نمیتونستم از درِ جلوی برم باید از دیوار برم چون دیوار باند نبود زود ازش بالا رفتم و فرار کردم نمیتونستم برم خونه ی خودم چون حتما پیدام میکرد برای همین به هیونجین زنگ زدم
+کجای
هیونجین:چرا
+ببین یه مافیا دنبالمه نمیتونم برم خونه میتونم پیشت بمونم
هیونجین :تو با مافیا چی کار داری اره زود بیا ببینم چه غلطی کردی
+باشه الان میام
به سمت خونه ی هیونجین حرکت کردم وقتی رسیدم در زدم که با هیونجین روبرو شدم
هیونجین:زود بیا داخل ببینم چی شده
رفتم داخل روی کاناپه نشستم که هیونجین اومد روبروم نشست
هیونجین:خب گوش میدم
+وقتی از دانشگاه برگشتم داشتم راه میرفتم و (تعریف کرد)
هیونجین:یعنی الان یه مافیا دنبالته و اگه پیدات کنه میکشتت
+اره
هیونجین:مگه چی کار کردی که دزدیدتت
+نمیدونم ازش پرسیدم گفت بعدن میفهمی
هیونجین :باشه تا هر وقت خواستی اینجا بمون
+ممنون بهترین دوست دنیا
رفتم و بغلش کردم بعدشم گونه شو بوسیدم
هیونجین:برو یه چیزی درست کن بخوریم
+چشم قربان
هیونجین :بچه ی لوس
رفتم توی اشپز خونه و شروع به درست کردن دوکبوکی کردم
ویو هوسوک
.........
ادامه دارد
حمایت کنید❤️❤️❤️❤️❤️
رفتم روی سندلی نشستم که یهو یکی یه لیوان ابِ سرد روم ریخت وقتی برگشتم یه دختره بود که فکر کنم خدمتکار باشه
+چی کار میکنی روانی خیلیی سرد بود
دختره: که به هوسوک من نزدیک میشی کاری میکنم ارزوی مرگ کنی ابِ سرد که چیزی نیست
+هوسوک دیگه کیه چرا چرت میگی
دختره:که نمیدونی کیه منظورم همون کسیِ که روی پ.اه.اش نشسته بودی
+منظورت همون پسره است
دختره: خفه شو دختره ی ه.ر.ز.ه (داد)
وقتی داد زد دستشو برد بالا و بهم سیلی زد
+تو الان چی کار کردی(اروم)
دختره:به یه ه.ر.ز.ه. درس ادب دادم (نیشخند)
+مگه من باهات چی کار کردم
دختره:هیچی فقط از د.د.ی.م. دور بموم اگه ازش دور نمونی بد میبینی
+از تو و اون مرتیکه متنفرم(داد)
دختره:پس از زندگی ما برو بیرون
+باشه همین کار و میکنم
زود از اشپز خونه رفتم بیرون دیگه نمیتونم اینجا بمونم باید فرار کنم ولی اون مرده گفت اگه فرار کنم تنبیهم میکنه اثلا ولش الان فقط باید فرار کنم اروم از در رفتم بیرون بادیگاردا حواسشون نبود برای همین به سمت در رفتم و ازش خارج شدم اون جا یه دیوار بود چون نمیتونستم از درِ جلوی برم باید از دیوار برم چون دیوار باند نبود زود ازش بالا رفتم و فرار کردم نمیتونستم برم خونه ی خودم چون حتما پیدام میکرد برای همین به هیونجین زنگ زدم
+کجای
هیونجین:چرا
+ببین یه مافیا دنبالمه نمیتونم برم خونه میتونم پیشت بمونم
هیونجین :تو با مافیا چی کار داری اره زود بیا ببینم چه غلطی کردی
+باشه الان میام
به سمت خونه ی هیونجین حرکت کردم وقتی رسیدم در زدم که با هیونجین روبرو شدم
هیونجین:زود بیا داخل ببینم چی شده
رفتم داخل روی کاناپه نشستم که هیونجین اومد روبروم نشست
هیونجین:خب گوش میدم
+وقتی از دانشگاه برگشتم داشتم راه میرفتم و (تعریف کرد)
هیونجین:یعنی الان یه مافیا دنبالته و اگه پیدات کنه میکشتت
+اره
هیونجین:مگه چی کار کردی که دزدیدتت
+نمیدونم ازش پرسیدم گفت بعدن میفهمی
هیونجین :باشه تا هر وقت خواستی اینجا بمون
+ممنون بهترین دوست دنیا
رفتم و بغلش کردم بعدشم گونه شو بوسیدم
هیونجین:برو یه چیزی درست کن بخوریم
+چشم قربان
هیونجین :بچه ی لوس
رفتم توی اشپز خونه و شروع به درست کردن دوکبوکی کردم
ویو هوسوک
.........
ادامه دارد
حمایت کنید❤️❤️❤️❤️❤️
۴.۸k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.