مآه من ۲

تاق باز روی دشک(تشک)دراز کشیده،بود تخت که نداشتم
.
در محکم باز شد و خورد به دیوار
_سلام بر شرک خوبی قربونم بری
_سلام بر خر شرک من خوبم تو خوبی فدام شی
.
پاشدم دشک و جمع کردم همیشه همینجوری بودیم خیلی دوسش داشتم خیلی در حقم لطف کرده بود
.
_هوش چته تو فکری داری به زیبایی من فکر میکنی
_عزیزم اعتماد به نفس کاذب خوب نیستا از من گفتن بود
مثل خودم ولی با حالت مسخره‌ای گفت_از من گفتن بود اعتماد به نفس کاذب خوب نیستا نه سیسی این اعتماد به نفس کاذب نیست واقعیته
.
نگاهی بهش کردم راس میگفت واقعا خوشکل بود چشمای درشت سبز پوست سفید لبای قلوه ای دماغ قلمی گونه های برجسته از اون شاسی بلنداهم بود قدش ۱۷۷ بود اندامشم،اوففف
.
_خب اومدم یه شب جمعه،برات بسازم خفن بکن اون لباسو زیفه
خندیدم و گفتم_خاک تو سر بی حیات نکبت
اونم خندید و گفت_بیا تعریف کن ببینم چی شده که تو امروز پکری و تو خودتی
دوباره بق کردم
_الوووووو هوشششش گاو بنال دیگه
چپ چپ نگاش کردم
_گوسفند،درست حرف بزن
_آخه توی شتر میخوای به من بگی چطور حرف بزنم
_میمونه گوساله اره من میگم
_ببی....
اومد حرف بزنه که ماهر اومد تو اتاق و گفت_باغ وحش راه انداختین تنها تنها خوب بهمنم میگفتین بوزینه ها
من و مروا باهم زدیم زیرخنده
_وای خدا نکشتت دختر