🤍پارت۲🤍
🤍پارت۲🤍
س/ک: استاد میتونم برم؟! 🥺
کیم: بعله لطفا ب در خاستم خوب فک کنین من حدس میزنم اون فرد یکی از نزدیکای من باشه ک همه جیز رو میدونه ☹️
س/ک: چشم استاد تمام تلاشمو میکنم 😁(توی دلم:خدایا من چ خاکی بریزم سرم چرا من نامجون چرا منو انتخاب کرده واس اینکار خدایا خودت کمک کن)
کیم: میتونید برید 😞
توی راه رو بفکر فرصتی ک داشتم میکردم ی هفته آخه من چجوری پیداش کنم آخه کی منو بهش معرفی کرده گفته توی همچین کاری من ماهرم مهارت کجا بود آخه
از دانشگاه زدم بیرون و ی ماشین گرفتم رفتم سمت خونه گوشیم زنگ خوردم
بابا: آخه پدسگ ی سراغی ازما نگیریا درس خون 🤭
س/ک: مرسی از محبتت بابا خودت ک میگی درس 😊
بابا: خوبی؟ 🙄
س/ک: اره بابا کاری نداری ی پرسه کلاسی دارم 🤓
بابا: ن بابا مواظب خودت باش 🙃
بعد تماس ی دوش گرفتم و مشغول شام آماده کردن شدم و بعد خوردن شام از سختگی روی مبل خابم برد😴
س/ک: استاد میتونم برم؟! 🥺
کیم: بعله لطفا ب در خاستم خوب فک کنین من حدس میزنم اون فرد یکی از نزدیکای من باشه ک همه جیز رو میدونه ☹️
س/ک: چشم استاد تمام تلاشمو میکنم 😁(توی دلم:خدایا من چ خاکی بریزم سرم چرا من نامجون چرا منو انتخاب کرده واس اینکار خدایا خودت کمک کن)
کیم: میتونید برید 😞
توی راه رو بفکر فرصتی ک داشتم میکردم ی هفته آخه من چجوری پیداش کنم آخه کی منو بهش معرفی کرده گفته توی همچین کاری من ماهرم مهارت کجا بود آخه
از دانشگاه زدم بیرون و ی ماشین گرفتم رفتم سمت خونه گوشیم زنگ خوردم
بابا: آخه پدسگ ی سراغی ازما نگیریا درس خون 🤭
س/ک: مرسی از محبتت بابا خودت ک میگی درس 😊
بابا: خوبی؟ 🙄
س/ک: اره بابا کاری نداری ی پرسه کلاسی دارم 🤓
بابا: ن بابا مواظب خودت باش 🙃
بعد تماس ی دوش گرفتم و مشغول شام آماده کردن شدم و بعد خوردن شام از سختگی روی مبل خابم برد😴
۴.۵k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.