پارت پنج
پارت پنجم فیک [عشق مافیا]
رفتیم سر کوچه که دیدم با موتور اومده
-قراره با موتور بریم؟
+اره
-بهتر نیست پیاده بریم
+واسه چی
-همینجوری
+خسته میشیم خوب از خونت تا فروشگاه خیلی راهه
-هوف باشه بریم
سوار موتور شدیم که یک دفعه پاشو گذاشت رو پدال که محکم بغلش گرفتم
+اممم میتونی یکم اروم بگیری نمیتونم حرکت کنم
تازه به خودم اومدم و سریع ولس کردم
+بهتره منو بگیری چون اگه سرعت زیاد بشه میوفتی
-باش
رفتم و لباسش رو گرفتم
........
بعد از ده دقیقه رسیدیم راست میگفت خیلی دور بود
+بریم تو
-هوم
رفتیم داخل از این همه لباس خوشگل پشمام ریخته بود
+من میرم یکم بگردم تو هم هرچی دوست داری برا خودت بخر
-ولی اینجا که همش لباس زنونس
+خوب
-اصلا ولش
+اوک پس من میرم
اعصبانی بودم نمیدونم چرا چون دوست دختر داره وعض خودم برام مشخص نبود بی خیال افکار شدم و تصمیم گرفتم که فقط یه لباس بخرم تا به خرجش نیوفتم
بعد از بیست دیقه بلاخره یک لباس انتخاب کردم وامونده همشون خوشگل بودن و بهم میومدن
منتظر بودم تا جانگ کوک بیاد
+من اومدممم
بهش نگاه کردم که پشمام ریخت یعنی انقد دوست دخترش رو دوست داره
-چ..چقد..لباس
+اره ببین رفتم کلی گشتم
+چنتا لباس خریدی
-یکی
+چقد کم چرا بیشتر نخریدی
-چون نمیخاستم رو خرجت بیوفتم
+من شرط رو باختم پس یعنی تو ۱۰۰۰ تا هم لباس بخری من باید حساب کنم
-خوب من اولین بارمه که شرطی بازی میکنم
+حالا....بیا ببین اینا خوشگلن
رفتم پیشش سلیقش عالی بود بی نهایت
-خیلی خوشگل
+واقعا پس من برم خریدار رو حساب کنم میام
-باش
من رفتم بیرون از مغازه بعد از دو دقیقه اومد
+بیا لباسات رو بگیر
-ولی منکه یک لباس خریدم
+اون لباسا پس چی بود من برداشتم
-مگه برا دوست دخترت نبوده?¿
+دوس دختر از کجات اوردی
-اخه
+چون لباس دخترونه برداشتم خوب اونا برای تو بود فک کردم بهت میان پس برشون داشتم
-او ممنون
+خاهش
-میخای بریم رستوران مهمون من
+اره بریم ولی بعدش یه شیر موز هم بخوریم
-باشه
سوار موتور شدیم و حرکت کردیم
...........
دم در یک رستوران پارکدکرد اونجا غذا خوردیم و بعدش به سمت یک ابمیوه فروشی رفتیم و دوتا شیر موز خریدم و بهش دادم
به موتور تکیه داده بودیم و داشتیم شیر موز میخوردیم که گفتم
- دقت کردی هر دوتا شرط عملی شد
+الان داشتم به همین فک میکردم
-+😂😂
-ساعت چنده
+ساعت ۱۰
-او میتونی....
+اره میبرمت خونت
-ممنون
..........
منو رسوند خونم و خودش رفت اولین بار بود که انقد خرید میکردم
رفتم برای خودم یه چیزی درست کردم تا بخورم
بعد از خوردن شام رفتم یکم دیگه درسام رو مرور کردم تا اینکه خواب به چشمم اومد و خوابم برد
...........
دینگ دینگ دینگ دینگ (صدا الارم گوشی :/ )
به ساعت نگاه کردم وای داشت دیرم میشد
رفتیم سر کوچه که دیدم با موتور اومده
-قراره با موتور بریم؟
+اره
-بهتر نیست پیاده بریم
+واسه چی
-همینجوری
+خسته میشیم خوب از خونت تا فروشگاه خیلی راهه
-هوف باشه بریم
سوار موتور شدیم که یک دفعه پاشو گذاشت رو پدال که محکم بغلش گرفتم
+اممم میتونی یکم اروم بگیری نمیتونم حرکت کنم
تازه به خودم اومدم و سریع ولس کردم
+بهتره منو بگیری چون اگه سرعت زیاد بشه میوفتی
-باش
رفتم و لباسش رو گرفتم
........
بعد از ده دقیقه رسیدیم راست میگفت خیلی دور بود
+بریم تو
-هوم
رفتیم داخل از این همه لباس خوشگل پشمام ریخته بود
+من میرم یکم بگردم تو هم هرچی دوست داری برا خودت بخر
-ولی اینجا که همش لباس زنونس
+خوب
-اصلا ولش
+اوک پس من میرم
اعصبانی بودم نمیدونم چرا چون دوست دختر داره وعض خودم برام مشخص نبود بی خیال افکار شدم و تصمیم گرفتم که فقط یه لباس بخرم تا به خرجش نیوفتم
بعد از بیست دیقه بلاخره یک لباس انتخاب کردم وامونده همشون خوشگل بودن و بهم میومدن
منتظر بودم تا جانگ کوک بیاد
+من اومدممم
بهش نگاه کردم که پشمام ریخت یعنی انقد دوست دخترش رو دوست داره
-چ..چقد..لباس
+اره ببین رفتم کلی گشتم
+چنتا لباس خریدی
-یکی
+چقد کم چرا بیشتر نخریدی
-چون نمیخاستم رو خرجت بیوفتم
+من شرط رو باختم پس یعنی تو ۱۰۰۰ تا هم لباس بخری من باید حساب کنم
-خوب من اولین بارمه که شرطی بازی میکنم
+حالا....بیا ببین اینا خوشگلن
رفتم پیشش سلیقش عالی بود بی نهایت
-خیلی خوشگل
+واقعا پس من برم خریدار رو حساب کنم میام
-باش
من رفتم بیرون از مغازه بعد از دو دقیقه اومد
+بیا لباسات رو بگیر
-ولی منکه یک لباس خریدم
+اون لباسا پس چی بود من برداشتم
-مگه برا دوست دخترت نبوده?¿
+دوس دختر از کجات اوردی
-اخه
+چون لباس دخترونه برداشتم خوب اونا برای تو بود فک کردم بهت میان پس برشون داشتم
-او ممنون
+خاهش
-میخای بریم رستوران مهمون من
+اره بریم ولی بعدش یه شیر موز هم بخوریم
-باشه
سوار موتور شدیم و حرکت کردیم
...........
دم در یک رستوران پارکدکرد اونجا غذا خوردیم و بعدش به سمت یک ابمیوه فروشی رفتیم و دوتا شیر موز خریدم و بهش دادم
به موتور تکیه داده بودیم و داشتیم شیر موز میخوردیم که گفتم
- دقت کردی هر دوتا شرط عملی شد
+الان داشتم به همین فک میکردم
-+😂😂
-ساعت چنده
+ساعت ۱۰
-او میتونی....
+اره میبرمت خونت
-ممنون
..........
منو رسوند خونم و خودش رفت اولین بار بود که انقد خرید میکردم
رفتم برای خودم یه چیزی درست کردم تا بخورم
بعد از خوردن شام رفتم یکم دیگه درسام رو مرور کردم تا اینکه خواب به چشمم اومد و خوابم برد
...........
دینگ دینگ دینگ دینگ (صدا الارم گوشی :/ )
به ساعت نگاه کردم وای داشت دیرم میشد
۳۲.۳k
۲۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.