ملکه شکلاتی پارت 14
ملکه شکلاتی پارت 14
ویو ا/ت
همین طور که از پنجره به بیرون نگاه میکردم به این فکر میکردم
که ایا دارم کار درستی میکنم بعد از اینکه کار جونگکوک باهام تموم بشه قراره با من چیکار کنه
ای کاش الان پدر مادرم زنده بودن اگر اونها الان بودن عمرا من اینجوری سختی میکشیدم با یاداوری پدر و مادرم ناگهان چهره شون اومد جولوی چشمم
که قطره ی اشکی از گوشه چشمم پایین اومد
که ناگهان در باز شد و میا اومد داخل
من هم سریع اشکم رو پاک کردم که میا در رو بست و به طرفم اومد سینی صبحونه رو گذاشت جلوم
ا/ت .وایی یعنی اینا برای منه
میا لبخندی زد و جواب داد
میا. البته اهای ببینم گریه کردی
ا/ت . چی نه بابا گریه برای چی
میا. چرا معلومه گریه کردی بگو ببینم برای چی
ا/ت. چیز مهمی نیست
برای اینکه میا ادامه نده شروع کردم خوردن صبحونه
ا/ت. واییی چه خوشمزه اس
میا. نوش جونت
و میخواستم بگم نمیدونم نگران چی هستی
ولی زمانی که با برادرم ازدواج کنی کسی جرعت نداره ناراحتت کنه
ا/ت میخواستم بگم دلیل ناراحت بودم برادرته که احساس امنیت اینطوری ندارم ولی بیخیالش شدم
میا. و اگر هم ازیتت کرد کافیه به من بگی که ادبش کنم باشه؟
ا/ت. اوهوم..لبخند..
بعد از اینکه صبحونه رو خوردم با میا رفتیم داخل یکی از اتاق های بزرگ که فکر کنم اتاق لباس بود و پر از لباس های مختلف
و یه میز ارایش پر از وسایل ارایشی
و چند تا خانوم هم بودن که فکر کنم برای کمک کردن
میا. خب ا/ت اینجا از این به بعد اتاق لباس توعه و الان هم قرار لباس عروس امتحان کنی
ا/ت . چی یعنی اینجا برا منه
میا. البته..لبخند...
ادامه دارد
حمایت
ویو ا/ت
همین طور که از پنجره به بیرون نگاه میکردم به این فکر میکردم
که ایا دارم کار درستی میکنم بعد از اینکه کار جونگکوک باهام تموم بشه قراره با من چیکار کنه
ای کاش الان پدر مادرم زنده بودن اگر اونها الان بودن عمرا من اینجوری سختی میکشیدم با یاداوری پدر و مادرم ناگهان چهره شون اومد جولوی چشمم
که قطره ی اشکی از گوشه چشمم پایین اومد
که ناگهان در باز شد و میا اومد داخل
من هم سریع اشکم رو پاک کردم که میا در رو بست و به طرفم اومد سینی صبحونه رو گذاشت جلوم
ا/ت .وایی یعنی اینا برای منه
میا لبخندی زد و جواب داد
میا. البته اهای ببینم گریه کردی
ا/ت . چی نه بابا گریه برای چی
میا. چرا معلومه گریه کردی بگو ببینم برای چی
ا/ت. چیز مهمی نیست
برای اینکه میا ادامه نده شروع کردم خوردن صبحونه
ا/ت. واییی چه خوشمزه اس
میا. نوش جونت
و میخواستم بگم نمیدونم نگران چی هستی
ولی زمانی که با برادرم ازدواج کنی کسی جرعت نداره ناراحتت کنه
ا/ت میخواستم بگم دلیل ناراحت بودم برادرته که احساس امنیت اینطوری ندارم ولی بیخیالش شدم
میا. و اگر هم ازیتت کرد کافیه به من بگی که ادبش کنم باشه؟
ا/ت. اوهوم..لبخند..
بعد از اینکه صبحونه رو خوردم با میا رفتیم داخل یکی از اتاق های بزرگ که فکر کنم اتاق لباس بود و پر از لباس های مختلف
و یه میز ارایش پر از وسایل ارایشی
و چند تا خانوم هم بودن که فکر کنم برای کمک کردن
میا. خب ا/ت اینجا از این به بعد اتاق لباس توعه و الان هم قرار لباس عروس امتحان کنی
ا/ت . چی یعنی اینجا برا منه
میا. البته..لبخند...
ادامه دارد
حمایت
۳.۸k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.