عشق بی پایان
#عشق_بی_پایان
#فصل_اول
P²
ا/ت: یه پسررو دیدم خیلی خوشتیب بود
کوک: ا/ت!
ا/ت: بله!
کوک: کجارو نگاه میکردی
ا/ت: هیجارو
کوک: اوکی بیب همین جا بشین تا من سفارش غذا رو بدم بعد برمیگردم
ا/ت: باشه
ویو ا/ت
نشسته بودم تا کوک بیاد یه دفعه پسره اومد سر میزمون
کوک تا دید اون پسره داره مزاحم ا/ت میشه سریع خودشو رسوند
منم نمیدونستم چی کار کنم خیلی هول شده بودم
کوک: هوی اینجا چی میخوای
جین: فقط میخواستم شمارشو بگیرم کاری باهاش نداشتم
کوک: چه قلطا، لازم نکرده برو بشین سر جات(خیلی عصبانی)
ا/ت: ام کوک عزیزم ارامش خودتو حفظ کن
کوک: باشه عزیزم
ا/ت: غذامون حاظر شد؟
کوک: الان حاضر میشه
ویو ا/ت
غذامونو خوردیم بعد رفتیم خونه، ساعت ۱۲ رفتیم خوابیدیم، صبح که شد صبحانه ی کوک رو دادم.
کوک: ا/ت حواست خیلی باشه اون مردی که من دیدم خیلی خطرناک
ا/ت: باشت عزیزم
ویو ا/ت
من امروزم سرکار نرفتم چون خیلی تو خونه کار داشتم
که اون پسره ساعت ۸............
#فصل_اول
P²
ا/ت: یه پسررو دیدم خیلی خوشتیب بود
کوک: ا/ت!
ا/ت: بله!
کوک: کجارو نگاه میکردی
ا/ت: هیجارو
کوک: اوکی بیب همین جا بشین تا من سفارش غذا رو بدم بعد برمیگردم
ا/ت: باشه
ویو ا/ت
نشسته بودم تا کوک بیاد یه دفعه پسره اومد سر میزمون
کوک تا دید اون پسره داره مزاحم ا/ت میشه سریع خودشو رسوند
منم نمیدونستم چی کار کنم خیلی هول شده بودم
کوک: هوی اینجا چی میخوای
جین: فقط میخواستم شمارشو بگیرم کاری باهاش نداشتم
کوک: چه قلطا، لازم نکرده برو بشین سر جات(خیلی عصبانی)
ا/ت: ام کوک عزیزم ارامش خودتو حفظ کن
کوک: باشه عزیزم
ا/ت: غذامون حاظر شد؟
کوک: الان حاضر میشه
ویو ا/ت
غذامونو خوردیم بعد رفتیم خونه، ساعت ۱۲ رفتیم خوابیدیم، صبح که شد صبحانه ی کوک رو دادم.
کوک: ا/ت حواست خیلی باشه اون مردی که من دیدم خیلی خطرناک
ا/ت: باشت عزیزم
ویو ا/ت
من امروزم سرکار نرفتم چون خیلی تو خونه کار داشتم
که اون پسره ساعت ۸............
۴۵.۳k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.