پارت ۷۳
پارت ۷۳
ویو تهیونگ
که رفتم سمت کوک و دستش رو گرفتم تو دستم .
+چرا اینجوری شدی تو!!!؟(بهت)
-چیزی نیست بابا خوب میشه
دستش بد سوخته بود و زخم شده بود .
+اره خوب میشه(تیکه دار)
پماد رو از جیهوپ گرفتم و خودم شروع کردم به زدن روی دست کوک . بعدم باند پیچیش کردم و پیشونیش رو بوسیدم .
نامجون : اَه اَه اَه ، حالِ مَنِ بهم زدید /:
خندیدیم و بعد یکم موندن اونجا گفتم میرم بخوابم .
+خب من دیگه میرم بخوابم . خواهشاً مواظب این باشید دوباره خودشو به فنا نده . |=
-یااااااااااا
جیمین : برو برو . بای بای (کیوت)
تک خنده ای کردم و رفتم تو چادر .خیلی خسته بودم و بخاطر همین سریع خوابم برد ؛ اما مدتی بعد با حس خفگی که داشتم از خواب بیدار شدم . یکم که هوشیار شدم فهمیدم کوک رومه . آه آیش خدایا
+کوک؟(خوابالو)
-....
+کوککک؟!(خوابالو)
-بله؟(گیج)
+پاشو ببینم . داری خفم میکنی!!
-چ..چی؟ اوه ، ب...ببخشید .
+عیبی نداره فقط...
-گفتم دیگه ببخشید(بوسش کرده بود)
+....(نگاه های متعجب)
-حیح :)
بلاخره خوابید و منم کنارش دراز کشیدم و بعد از کلی فکر به حرفایی که زده بودن و اتفاقایی که افتاده بود خوابم برد .
صبح با کابوسی که دیدم از خواب پاشدم . نفس نفس میزدم و گیج بودم ... دستم رو روی پیشونیم کشیدم و بعد یکم آب خوردم بلکه آروم شم .
رفتم بیرون چادر که جینو دیدم
+سلام هیونگ
جین : سلام تهیونگا. چی شده بیدار شدی؟
+هیچی کابوس دیدم
جین : چی؟! کابوس؟!!
+ اوهوم
جین : خیله خب برو یکم دراز بکش و سعی کن بخوابی
+هیونگ صبح شده
جین : میخوای تا کی بیدار بمونی؟ ساعت تازه ۵ صبحه /:
+هاااا؟؟؟
تازه متوجه تاریکی هوا شدم .
+هیونگ خودت چرا بیدار موندی؟
جین : هیچی کار داشتم
+(نگاه های مشکوک)
جین : یاااا رفته بودم دستشویی
+اینجا مگه دستشویی داره |:
جین : آره بابا . اتفاقا اون پشت دستشویی هست ؛ خودمم تعجب کرده بودم که اینجا چرا دستشویی هست ، ولی بود /:
+باشه پس صبح بخیر هیونگ
جین : اوهوم
دوباره رفتم سمت چادر که با برخوردم به جیهوپ افتادیم رو زمین .
جیهوپ : آه تهیونگا چیکار میکنی؟(گیج)
+ب...ببخشید هیونگ . ن...ندیدم (تعجب)
جیهوپ : خیله خب پاشو از روم(مهربون)
+ببخشید (پاشد)
جیهوپ : مشکلی نیست . (لبخند)
+صبح بخیر هیونگ
جیهوپ : اوهوم برو بخواب . راستی شوگا رو ندیدی؟
+چی؟ این موقع صبح مگه پا میشه ؟ نه ندیدم.
جیهوپ : منطقیه . ولی وسیله اش دست من بود میخواستم بدم (خنده)
+خب وقتی بیدار شد بده ، فعلا بیا بریم بخوابیم .
جیهوپ : ساعت چنده؟
+فکر کنم ۵ .
جیهوپ : چیییی؟(تعجب)
با هوپ رفتیم تو و دراز کشیدیم. یه نگا به گوشیم کردم
+هه هیونگ!
جیهوپ : هوم؟
+ تازه ساعت ۵ هم نشده . ساعت ۴:۳۵ است /:
جیهوپ : بگیر بخواب پس :/
+اوهوم.
دیگه چیزی نگفتم و خوابیدیم
ویو تهیونگ
که رفتم سمت کوک و دستش رو گرفتم تو دستم .
+چرا اینجوری شدی تو!!!؟(بهت)
-چیزی نیست بابا خوب میشه
دستش بد سوخته بود و زخم شده بود .
+اره خوب میشه(تیکه دار)
پماد رو از جیهوپ گرفتم و خودم شروع کردم به زدن روی دست کوک . بعدم باند پیچیش کردم و پیشونیش رو بوسیدم .
نامجون : اَه اَه اَه ، حالِ مَنِ بهم زدید /:
خندیدیم و بعد یکم موندن اونجا گفتم میرم بخوابم .
+خب من دیگه میرم بخوابم . خواهشاً مواظب این باشید دوباره خودشو به فنا نده . |=
-یااااااااااا
جیمین : برو برو . بای بای (کیوت)
تک خنده ای کردم و رفتم تو چادر .خیلی خسته بودم و بخاطر همین سریع خوابم برد ؛ اما مدتی بعد با حس خفگی که داشتم از خواب بیدار شدم . یکم که هوشیار شدم فهمیدم کوک رومه . آه آیش خدایا
+کوک؟(خوابالو)
-....
+کوککک؟!(خوابالو)
-بله؟(گیج)
+پاشو ببینم . داری خفم میکنی!!
-چ..چی؟ اوه ، ب...ببخشید .
+عیبی نداره فقط...
-گفتم دیگه ببخشید(بوسش کرده بود)
+....(نگاه های متعجب)
-حیح :)
بلاخره خوابید و منم کنارش دراز کشیدم و بعد از کلی فکر به حرفایی که زده بودن و اتفاقایی که افتاده بود خوابم برد .
صبح با کابوسی که دیدم از خواب پاشدم . نفس نفس میزدم و گیج بودم ... دستم رو روی پیشونیم کشیدم و بعد یکم آب خوردم بلکه آروم شم .
رفتم بیرون چادر که جینو دیدم
+سلام هیونگ
جین : سلام تهیونگا. چی شده بیدار شدی؟
+هیچی کابوس دیدم
جین : چی؟! کابوس؟!!
+ اوهوم
جین : خیله خب برو یکم دراز بکش و سعی کن بخوابی
+هیونگ صبح شده
جین : میخوای تا کی بیدار بمونی؟ ساعت تازه ۵ صبحه /:
+هاااا؟؟؟
تازه متوجه تاریکی هوا شدم .
+هیونگ خودت چرا بیدار موندی؟
جین : هیچی کار داشتم
+(نگاه های مشکوک)
جین : یاااا رفته بودم دستشویی
+اینجا مگه دستشویی داره |:
جین : آره بابا . اتفاقا اون پشت دستشویی هست ؛ خودمم تعجب کرده بودم که اینجا چرا دستشویی هست ، ولی بود /:
+باشه پس صبح بخیر هیونگ
جین : اوهوم
دوباره رفتم سمت چادر که با برخوردم به جیهوپ افتادیم رو زمین .
جیهوپ : آه تهیونگا چیکار میکنی؟(گیج)
+ب...ببخشید هیونگ . ن...ندیدم (تعجب)
جیهوپ : خیله خب پاشو از روم(مهربون)
+ببخشید (پاشد)
جیهوپ : مشکلی نیست . (لبخند)
+صبح بخیر هیونگ
جیهوپ : اوهوم برو بخواب . راستی شوگا رو ندیدی؟
+چی؟ این موقع صبح مگه پا میشه ؟ نه ندیدم.
جیهوپ : منطقیه . ولی وسیله اش دست من بود میخواستم بدم (خنده)
+خب وقتی بیدار شد بده ، فعلا بیا بریم بخوابیم .
جیهوپ : ساعت چنده؟
+فکر کنم ۵ .
جیهوپ : چیییی؟(تعجب)
با هوپ رفتیم تو و دراز کشیدیم. یه نگا به گوشیم کردم
+هه هیونگ!
جیهوپ : هوم؟
+ تازه ساعت ۵ هم نشده . ساعت ۴:۳۵ است /:
جیهوپ : بگیر بخواب پس :/
+اوهوم.
دیگه چیزی نگفتم و خوابیدیم
۱.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.