پارت 3
خاستم برم سمتش ک دیدم تعداد دیگه ای از آرمی ها هم اومدن نمیشد برم سمتش
همینطور خیره بودم بهش دوست داشتم بدونم چرا داره گریه میکنه زمان از دستم در رفت
ک ضربه بادیگارد ها ب شیشه ماشین متوجه ساعت شدم
اوه 6:45 بود تایم زیادی نداشتیم ب اعضا ملحق شدم و وارد سالن شدیم
ات ویو : دلم گرفته بود دلیلشم نمیدونستم بی بهونه شروع ب گریه کردم
ساعت از دستم درفت ک باصدای جیغ هوادارا ب خودم اومدم
رفتم تو اشکام رو پاک کردم جز نفرات اخر بودم تقریبا میتونم بگم اخرین
از موقعیت استفاده کردم تا میکاپم رو تمدید کنم
تا کسی متوجه اینکه گریه کردم نشه
جیمین ویو :
روی صندلی وسط نشستم هرچی چشم چشم کردم نتونستم ببینمش
نمیدونم چرا ولی کنجکاو بودم
همینطور ارمیا میومدن
با دیدنشون خوشحال میشدم
دیگه ب نفرات اخر بود
ک دیدم نوبت اون دختره شد اولین نفر نام جون هیونگ بود
اصلا حواسم نبود ک چطور ب بقیه ارمیا امضا دادم و باهاشون صحبت کردم
دیگه نوبت من بود
بهش سلام کردم
+ اوه... سلام
_امممم ... بشین
+ب.باشه
سرش پایین بود و من داشتم باهاش صحبت میکردم
_ میشه سرت رو بیاری بالا
_اسمت چی؟
+ات
_ من واقعا خوشحالم ک همچین طرفدارایی داریم
همینطور داشتیم صحبت میکردیم ک
تهیونگ : جیمین نمیخوای بدبخت رو ول کنی ارمیا منتظرن
_*هول * اوه باشه
ات ویو
داشتم هدیه ک براش اورده بودم رو وصل میکردم ب موهاش
ک تهیونگ اون حرف رو زد
یهو اروم جیمین بهم گفت اون پشت منتظر باش
هنگ کرده بودم
چیشد! با من بود!!!
بعد تموم شدن فن ساین توی ی اتاق منتظر بودم ک یهو.........!!!!!!
همینطور خیره بودم بهش دوست داشتم بدونم چرا داره گریه میکنه زمان از دستم در رفت
ک ضربه بادیگارد ها ب شیشه ماشین متوجه ساعت شدم
اوه 6:45 بود تایم زیادی نداشتیم ب اعضا ملحق شدم و وارد سالن شدیم
ات ویو : دلم گرفته بود دلیلشم نمیدونستم بی بهونه شروع ب گریه کردم
ساعت از دستم درفت ک باصدای جیغ هوادارا ب خودم اومدم
رفتم تو اشکام رو پاک کردم جز نفرات اخر بودم تقریبا میتونم بگم اخرین
از موقعیت استفاده کردم تا میکاپم رو تمدید کنم
تا کسی متوجه اینکه گریه کردم نشه
جیمین ویو :
روی صندلی وسط نشستم هرچی چشم چشم کردم نتونستم ببینمش
نمیدونم چرا ولی کنجکاو بودم
همینطور ارمیا میومدن
با دیدنشون خوشحال میشدم
دیگه ب نفرات اخر بود
ک دیدم نوبت اون دختره شد اولین نفر نام جون هیونگ بود
اصلا حواسم نبود ک چطور ب بقیه ارمیا امضا دادم و باهاشون صحبت کردم
دیگه نوبت من بود
بهش سلام کردم
+ اوه... سلام
_امممم ... بشین
+ب.باشه
سرش پایین بود و من داشتم باهاش صحبت میکردم
_ میشه سرت رو بیاری بالا
_اسمت چی؟
+ات
_ من واقعا خوشحالم ک همچین طرفدارایی داریم
همینطور داشتیم صحبت میکردیم ک
تهیونگ : جیمین نمیخوای بدبخت رو ول کنی ارمیا منتظرن
_*هول * اوه باشه
ات ویو
داشتم هدیه ک براش اورده بودم رو وصل میکردم ب موهاش
ک تهیونگ اون حرف رو زد
یهو اروم جیمین بهم گفت اون پشت منتظر باش
هنگ کرده بودم
چیشد! با من بود!!!
بعد تموم شدن فن ساین توی ی اتاق منتظر بودم ک یهو.........!!!!!!
۲۵.۴k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.