ادامه پارت 14
ادامه پارت 14
تو پست قبلی جا نشد..
تهیونگ بازوشو از بین دستای نابی آزاد کرد..
-این پولا برای من چیزی نیست... و اگه بخوام پدرم بدونهچونو چرا هرچقد که بخوام بهم میده...
ولی...
با پوزخند و ابرو های بالا رفته به من نگاه کرد..
-هرچیزی یه بهایی داره دیگه نه؟
خماریی؟
لایک کامنت یادتون نره خواهشننن
تو پست قبلی جا نشد..
تهیونگ بازوشو از بین دستای نابی آزاد کرد..
-این پولا برای من چیزی نیست... و اگه بخوام پدرم بدونهچونو چرا هرچقد که بخوام بهم میده...
ولی...
با پوزخند و ابرو های بالا رفته به من نگاه کرد..
-هرچیزی یه بهایی داره دیگه نه؟
خماریی؟
لایک کامنت یادتون نره خواهشننن
۹.۴k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.