☆تک پارتی☆
☆تک پارتی☆
☆وقتی ازش متنفر بودی ولی ازش محافظت کردی☆
ا.ت یه دختر ۱۷ ساله بود
مثل همیشه میره مدرسه و یه پسر تو کلاس بود، یکی رو اذیت میکرد، ا.ت رفت پیشش و بهش گفت 👇🏻
ا.ت: هعی هعی داری چکار میکنی ولش کن
کوک: به تو ربطی نداره
ا.ت: ادب داشته باش
کوک: گگگ
ا.ت: زهرمار گفتم ولش کن
کوک:(پسره رو ول کرد)
پسر: عوضی
کوک: خفه شو کیر.خر
استاد: اینجا چه خبره؟!
ا.ت: استاد کوک داشت این پسر رو اذیت میکرد
استاد: کوک برو دفتر مدیر
کوک: باشه بابا اه (رفت)
ا.ت: بیینم تو خوبی؟
پسر: خوبم
ا.ت: پاشو بریم دستو پانسمان بزنن
پسر: خیله خب
زنگ اخر خورد و کوک قایمکی رفت یه جایی و سیگار کشید
"شب شد "
شب شد ا.ت رفت نودل برا خودش خرید و برگشت خونه
وقتی برگشت دید خونش بهم ریختست یه صدای وحشتناکی از اتاقش اومده بود و رفت بینه چیه، وقتی رفت دید یه دزد اومد از ترس جیغ زد و فرار کرد
دزد هم چاقو برداشت و رفت دنبالش
"صبح شد"
صبح شد کوک و همه رفتن مدرسه بجز ا.ت
استاد به بچها گفت 👇🏻
استاد: بچها ا.ت نیومد؟ ازش خبر دارید؟!
کوک: نه
استاد: زنگ میزنم ولی جواب نمیده
کوک: من برم ببینم هست یا نه
استاد: اره برو
کوک: باش
کوک وقتی فهمید ا.ت نیست برای اولین بار نگران شد
اصله رو دراورد و رفت
کوک وقتی رفت یه چند نفر رو دیدن دارن یه دختر رو میزنن
کوک بدو بدو رفت و بهشون شلیک کرد و دید ا.ت رو دزدین سریع ا.ت رو برداشت و برد تو خونش
وقتی رسیدن کوک زخماش رو پانسمان کرد
و دید خوابش برد
ا.ت مثل یه خرگوش کوچولو کیوت خوابید ولی کوک بجور بهش زل زد
دیگه مثل قبل ازش متنفر نبود، ا.ت بیدار شد و اونم به کوک زل زد
قلب هردوتاشون شروع کردن به تند تند زدن و کوک ازش Lب گرفت
☆درخواستی دارید بگید☆
#تک_پارتی #سنایور #بی_تی_اس
☆وقتی ازش متنفر بودی ولی ازش محافظت کردی☆
ا.ت یه دختر ۱۷ ساله بود
مثل همیشه میره مدرسه و یه پسر تو کلاس بود، یکی رو اذیت میکرد، ا.ت رفت پیشش و بهش گفت 👇🏻
ا.ت: هعی هعی داری چکار میکنی ولش کن
کوک: به تو ربطی نداره
ا.ت: ادب داشته باش
کوک: گگگ
ا.ت: زهرمار گفتم ولش کن
کوک:(پسره رو ول کرد)
پسر: عوضی
کوک: خفه شو کیر.خر
استاد: اینجا چه خبره؟!
ا.ت: استاد کوک داشت این پسر رو اذیت میکرد
استاد: کوک برو دفتر مدیر
کوک: باشه بابا اه (رفت)
ا.ت: بیینم تو خوبی؟
پسر: خوبم
ا.ت: پاشو بریم دستو پانسمان بزنن
پسر: خیله خب
زنگ اخر خورد و کوک قایمکی رفت یه جایی و سیگار کشید
"شب شد "
شب شد ا.ت رفت نودل برا خودش خرید و برگشت خونه
وقتی برگشت دید خونش بهم ریختست یه صدای وحشتناکی از اتاقش اومده بود و رفت بینه چیه، وقتی رفت دید یه دزد اومد از ترس جیغ زد و فرار کرد
دزد هم چاقو برداشت و رفت دنبالش
"صبح شد"
صبح شد کوک و همه رفتن مدرسه بجز ا.ت
استاد به بچها گفت 👇🏻
استاد: بچها ا.ت نیومد؟ ازش خبر دارید؟!
کوک: نه
استاد: زنگ میزنم ولی جواب نمیده
کوک: من برم ببینم هست یا نه
استاد: اره برو
کوک: باش
کوک وقتی فهمید ا.ت نیست برای اولین بار نگران شد
اصله رو دراورد و رفت
کوک وقتی رفت یه چند نفر رو دیدن دارن یه دختر رو میزنن
کوک بدو بدو رفت و بهشون شلیک کرد و دید ا.ت رو دزدین سریع ا.ت رو برداشت و برد تو خونش
وقتی رسیدن کوک زخماش رو پانسمان کرد
و دید خوابش برد
ا.ت مثل یه خرگوش کوچولو کیوت خوابید ولی کوک بجور بهش زل زد
دیگه مثل قبل ازش متنفر نبود، ا.ت بیدار شد و اونم به کوک زل زد
قلب هردوتاشون شروع کردن به تند تند زدن و کوک ازش Lب گرفت
☆درخواستی دارید بگید☆
#تک_پارتی #سنایور #بی_تی_اس
۱۴۸
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.