و تو هیچ نمیدانی
و تو هیچ نمیدانی
در این شهرِ شلوغ ،
هزار بار جانم به لبم رسید
وقتی غریبه های هم نامت را صدا میکردند
و هیچکدامشان نه تو بودی و نه حتی شبیهَت ،
عزیز جانم ،
دل ، شلوغی شهر نمیداند چیست
میگردد و میگردد و بهانه ای برای تنگ شدن پیدا می کند
شکیبا_سیاسرانی
در این شهرِ شلوغ ،
هزار بار جانم به لبم رسید
وقتی غریبه های هم نامت را صدا میکردند
و هیچکدامشان نه تو بودی و نه حتی شبیهَت ،
عزیز جانم ،
دل ، شلوغی شهر نمیداند چیست
میگردد و میگردد و بهانه ای برای تنگ شدن پیدا می کند
شکیبا_سیاسرانی
۱.۸k
۱۱ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.