ᴀᴛᴛʀᴀᴄᴛɪᴠᴇ ᴄʟᴀꜱꜱᴍᴀᴛᴇ p3
بلند شدم رفتم سمت خونم بغض کرده بودم ولی نمیخواستم گریه کنم چون اون عوضی لیاقت هیچی رو نداره (آفرین🗿)
تهیونگ: وایسا
ات: کارم داری؟
تهیونگ: حالت خوبه؟گریه نمیکنی؟
ات: چرا باید گریه کنم؟
تهیونگ: هیچی همینجوری پرسیدم
رسیدیم روبرو خونه من
ات: خوب دیگه بای
تهیونگ: دعوتم نمیکنی داخل؟ (😐)
ات: باشه بیا داخل
تهیونگ ویو:
منو کشوند تو اتاقش چه کیوته
ات: خوب همینجا بشین یچیزی بیارم بخوری
تهیونگ: باش
اتاقش خیلی خوشگل بود الان که دارم فکر میکنم ات رو کسی نشناسه فکر میکنه از اون دختر کیوت و مظلوم هاست
ات: به چی فکر میکنی؟
تهیونگ: هیچی
ات: بیا
دیدم یه تکه کیک رو گرفته جلوم
تهیونگ: ممنون
ات: کاری نکردم
دیدم رفت نشست رو تختش و هیچی نگفت انگار خیلی ناراحت بود
نمیدونم چطور ولی وقتی به خودم اومدم دیدم رفتم نشستم پیشش و دارم سرش رو نوازش میکنم من چم شده؟ چرا اینجوری شدم؟ چرا قلبم وقتی این دختره رو میبینم تند تند میزنه؟
ات: چیزه....
تهیونگ: ببخشید
رفتم اونور تر دیدم داشت گریه میکرد مگه اون پسره چی بود براش؟
ات: من هیچکس رو ندارم تنهای تنها شدم *گریه*
تهیونگ:.....
ات: نه مامانی نه بابایی نه دوستی
تهیونگ: من....
ات: تو چی؟
تهیونگ: من میتونم بهترین دوستت بشم
ات: واقعا؟؟!! ممنون
تهیونگ: خواهش *خنده*
ات: *لبخند*
نمیدونم چرا ولی میخواستم بغلش کنم که خودش اومد تو بغلم دختره بوی توت فرنگی میداد
ات: خوب حالا بیا بریم فیلم ببینیم
تهیونگ: میگم تو چی استعداد داری؟
ات: نقاشی
تهیونگ: بیا مسابقه بدیم
ات: باشه
اول اون باید عکس منو میکشید منم سعی کردم نخندم با ژست هایی که میگرفت داشت خندم میگرفت
ات: تکون نخور
تهیونگ: باشه
دیگه واقعا داشت بدنم بی حس میشد این چرا تموم نمیشه
ات: خوب تموم شد
تهیونگ: بزار ببینمش
رفتم سمتش اون چقدر خوشگل کشیده بود
تهیونگ: برو بشین عکست رو بکشم
ات: باشه
رفت نشست رو صندلی با لبخندش شبیه خرگوش بود سر لج یه چندتا خط و یه دایره برای سرش کشیدم و گفتم بیاد
ات: این چیهههههه؟؟؟؟
تهیونگ: زشته؟
ات: نه بابا خیلی خوشگله
تهیونگ: راستی دیرم شده باید برم
ات: باشه خداحافظ
رفتم از خونش بیرون
ات ویو:
بلاخره یکی رو پیدا کردن که واقعا دوستم بشه آخ جون فقط خدا کنه از دیوونه بازی هام بدش نیاد
رفتم لم پادم رو تخت همش تو فکر جیهون اسکل بودم پسره چهار شاخ (🗿) گوشیم رو برداشتم شمارش رو مسدود و حذف کردم
گرفتم خوابیدم
_______________________________
۱۰ تا لایک ۱۵ تا کامنت 🐇
تهیونگ: وایسا
ات: کارم داری؟
تهیونگ: حالت خوبه؟گریه نمیکنی؟
ات: چرا باید گریه کنم؟
تهیونگ: هیچی همینجوری پرسیدم
رسیدیم روبرو خونه من
ات: خوب دیگه بای
تهیونگ: دعوتم نمیکنی داخل؟ (😐)
ات: باشه بیا داخل
تهیونگ ویو:
منو کشوند تو اتاقش چه کیوته
ات: خوب همینجا بشین یچیزی بیارم بخوری
تهیونگ: باش
اتاقش خیلی خوشگل بود الان که دارم فکر میکنم ات رو کسی نشناسه فکر میکنه از اون دختر کیوت و مظلوم هاست
ات: به چی فکر میکنی؟
تهیونگ: هیچی
ات: بیا
دیدم یه تکه کیک رو گرفته جلوم
تهیونگ: ممنون
ات: کاری نکردم
دیدم رفت نشست رو تختش و هیچی نگفت انگار خیلی ناراحت بود
نمیدونم چطور ولی وقتی به خودم اومدم دیدم رفتم نشستم پیشش و دارم سرش رو نوازش میکنم من چم شده؟ چرا اینجوری شدم؟ چرا قلبم وقتی این دختره رو میبینم تند تند میزنه؟
ات: چیزه....
تهیونگ: ببخشید
رفتم اونور تر دیدم داشت گریه میکرد مگه اون پسره چی بود براش؟
ات: من هیچکس رو ندارم تنهای تنها شدم *گریه*
تهیونگ:.....
ات: نه مامانی نه بابایی نه دوستی
تهیونگ: من....
ات: تو چی؟
تهیونگ: من میتونم بهترین دوستت بشم
ات: واقعا؟؟!! ممنون
تهیونگ: خواهش *خنده*
ات: *لبخند*
نمیدونم چرا ولی میخواستم بغلش کنم که خودش اومد تو بغلم دختره بوی توت فرنگی میداد
ات: خوب حالا بیا بریم فیلم ببینیم
تهیونگ: میگم تو چی استعداد داری؟
ات: نقاشی
تهیونگ: بیا مسابقه بدیم
ات: باشه
اول اون باید عکس منو میکشید منم سعی کردم نخندم با ژست هایی که میگرفت داشت خندم میگرفت
ات: تکون نخور
تهیونگ: باشه
دیگه واقعا داشت بدنم بی حس میشد این چرا تموم نمیشه
ات: خوب تموم شد
تهیونگ: بزار ببینمش
رفتم سمتش اون چقدر خوشگل کشیده بود
تهیونگ: برو بشین عکست رو بکشم
ات: باشه
رفت نشست رو صندلی با لبخندش شبیه خرگوش بود سر لج یه چندتا خط و یه دایره برای سرش کشیدم و گفتم بیاد
ات: این چیهههههه؟؟؟؟
تهیونگ: زشته؟
ات: نه بابا خیلی خوشگله
تهیونگ: راستی دیرم شده باید برم
ات: باشه خداحافظ
رفتم از خونش بیرون
ات ویو:
بلاخره یکی رو پیدا کردن که واقعا دوستم بشه آخ جون فقط خدا کنه از دیوونه بازی هام بدش نیاد
رفتم لم پادم رو تخت همش تو فکر جیهون اسکل بودم پسره چهار شاخ (🗿) گوشیم رو برداشتم شمارش رو مسدود و حذف کردم
گرفتم خوابیدم
_______________________________
۱۰ تا لایک ۱۵ تا کامنت 🐇
۱۶.۱k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.