دوپارتی
#دوپارتی
#درخواستی
^ پیامد های دعوا ^
پارت ۲
^ نامجون با شنیدن صدایی از طرف گوشیش بهش حمله ور میشه و می بینه تو بهش پیام دادی .... سریع پیام رو باز میکنه و میخونه ....... که یکدفعه گوشی از دستش میوفته و توجه همه بهش جلب میشه ^
یونگی: نامجونا ؟؟؟ چیشده ؟؟؟ ^ تکونش میده ^
^ جونگکوک گوشی نامجون رو برمیداره و پیام رو میخونه ...... وحشت زده به اعضای گروهش نگاه میکنه و نگاهش روی نامجونی که از شک حتی پلک هم نمیزنه ثابت می مونه ^
جونگکوک: ب...باید به پلیس خبر بدیم ^ ترسیده و نگران ^
یونگی : چرا چیشده ؟؟؟
جونگکوک: ا.ت پیام داده یکی داره تعقیبش میکنهاحتمالا دزدیدتش
^ با پایان جمله ی جونگکوک... گوشی نامجون به صدا درمیاد و اسم ..... ا.ت روی صفحه نمایان میشه .... جونگکوک سریع تماس رو وصل میکنه و میزاره روی بلندگو ^
جونگکوک: ا..الو؟؟؟ ..... ا.ت ؟؟
_اگر میخواید سالم تحولیش بگیردید .... بگید داداشش تنها بیاد به آدرسی که می فرستم به همراه بلک کارتش .... تاکید میکنم تنها وگر نه خونش پای خودشه
^ تماش قطع میشه ^
^ خب البته که نامجون بدون هیچ فکر کردنی به محض دریافت لوکیشن میره و به حرف هیچ کدوم از اعضا توجهی نداره ^
^ به محض این که به لوکیشن میرسه با دو نفر رو به رو میشه که ازش کارت و رمزشو میخوان ..... و بعد ازرسیدن به خواستشون ..... یکیشون میره و ا.ت رو میاره ^
ا.ت: ب..ببخشید میدونم نجات دادن من برات چه قدر سنگین تموم شده
نامجون : ^ سریع خواهرشو به آغوش میکشه که با ابن حرفش شوکه میشه ^ هیییییی این چه حرفیه که میزنی دیگه از این مزخرفات ازت نشنوم
^ میدونم بد شده .... کلا توی داستان نوشتن خوب نیستم ^
* احتمالا تا آخر هفته ی دیگه فعالیت ندارم 🙂 *
#درخواستی
^ پیامد های دعوا ^
پارت ۲
^ نامجون با شنیدن صدایی از طرف گوشیش بهش حمله ور میشه و می بینه تو بهش پیام دادی .... سریع پیام رو باز میکنه و میخونه ....... که یکدفعه گوشی از دستش میوفته و توجه همه بهش جلب میشه ^
یونگی: نامجونا ؟؟؟ چیشده ؟؟؟ ^ تکونش میده ^
^ جونگکوک گوشی نامجون رو برمیداره و پیام رو میخونه ...... وحشت زده به اعضای گروهش نگاه میکنه و نگاهش روی نامجونی که از شک حتی پلک هم نمیزنه ثابت می مونه ^
جونگکوک: ب...باید به پلیس خبر بدیم ^ ترسیده و نگران ^
یونگی : چرا چیشده ؟؟؟
جونگکوک: ا.ت پیام داده یکی داره تعقیبش میکنهاحتمالا دزدیدتش
^ با پایان جمله ی جونگکوک... گوشی نامجون به صدا درمیاد و اسم ..... ا.ت روی صفحه نمایان میشه .... جونگکوک سریع تماس رو وصل میکنه و میزاره روی بلندگو ^
جونگکوک: ا..الو؟؟؟ ..... ا.ت ؟؟
_اگر میخواید سالم تحولیش بگیردید .... بگید داداشش تنها بیاد به آدرسی که می فرستم به همراه بلک کارتش .... تاکید میکنم تنها وگر نه خونش پای خودشه
^ تماش قطع میشه ^
^ خب البته که نامجون بدون هیچ فکر کردنی به محض دریافت لوکیشن میره و به حرف هیچ کدوم از اعضا توجهی نداره ^
^ به محض این که به لوکیشن میرسه با دو نفر رو به رو میشه که ازش کارت و رمزشو میخوان ..... و بعد ازرسیدن به خواستشون ..... یکیشون میره و ا.ت رو میاره ^
ا.ت: ب..ببخشید میدونم نجات دادن من برات چه قدر سنگین تموم شده
نامجون : ^ سریع خواهرشو به آغوش میکشه که با ابن حرفش شوکه میشه ^ هیییییی این چه حرفیه که میزنی دیگه از این مزخرفات ازت نشنوم
^ میدونم بد شده .... کلا توی داستان نوشتن خوب نیستم ^
* احتمالا تا آخر هفته ی دیگه فعالیت ندارم 🙂 *
۷.۹k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.