p33
p33
از پله های مارپیچش بالا رفتم خونه بزرگی بود شانسی یکی از اتاقارو باز کردم واردش شدم درو بستموشروع کردم به عضو کردن لباسم موهامم گوجه ای بستمو رفتم پایین
بنگچان. خوبه یکم برات بزرگه
ات. یکم؟؟!!؟
بنگچان. اوکی زیاد(خنده)
ات. خب شروع کنیم
دنسش یکم ناجور بود جوری که انگار همدیگه رو لمس میکردیم ولی به هرحال من یه آیدلم و اینجور چیزا باید برام عادی باشه
بعد کلی تمرین خسته و کوفته روی مبل لم دادم که بطری آبی جلوم گرفته شد
بنگچان. بیا یکم آب بخور مردی(خنده)
ات. یااا نخند چقدر سخته اوفففف
آبو ازش گرفتمو خودم
بنگچان. خب ات فردا هم بیا تمرین کنیم ؟
ات.ای خدااا بازم؟ ایش بخدا کمر نموند واسم
بنگچان. بچه باید عادت کنی
ات. به من نگو بچه
بنگچان. بچه
ات. تو بزرگی به من چه؟
بنگچان.(خنده)
ات. کوفت
بنگچان. بد دهنم هستی چشمم روشن
ات. چشمت خاموش
بنگچان. چقدر لجبازی تو
ات. همینه که هست
گوشیمو روشن کردم که با89تا تماس بی پاسخ از کوک و105تا هم پیام از کوک داشتم اعضا هم زنگ زده بودن مخصوصا نامجون هیونگ که پوست کلمو میکنه... نگاهی به ساعت انداختم.. جیغغغغغ کی12شدههههه؟؟؟
ات. ای وایییییی ساعت 12شدهههه
بنگچان. کی انقدر زود گذشت
ات. یعنی چهار ساعته داریم تمرین میکنیم
با یاد تماسای کوک مثل جت از جام بلند شدمو از بنگچان خدافظی کردم
ات. ممنون بابت امروز اگه فردا نیومدم بدون کشته شدم به دستشون خب خدافظ(تند تند)
بنگچا. ات و...
درو بستمو رفتم هنوز کفشمو کامل نپوشیده بودم یا خدا12شب یه دختر تنها اونم بیرون بدبخت شدم با تمام سرعتم میدوییدم بعد20مین رسیدم نفس نمونده بود برام زنگ درو با ترس زدم که جیهوپ هیونگ درو باز کرد تا منو دید بغلم کرد
جیهوپ. دیونههه کجایی میدونی چقدررر نگران شدیم
ات. هیونگ تروخدا منو قایم کن نامجون هیونگ میکشتم
جیهوپ. نامجون به کنار جنگکوک
با کلمه آخرش از ترس بدنم لرزید
جیهوپ. الان خونه نیست
با این حرفش کمی آروم شدم که با جمله بعدیش ترسم بیشتر شد
جیهوپ. رفت بیرون دنبالت بگرده
ات. عـ عا باشه بریم داخل
وارد خونه شدم که با قیافه عصبی اعضا مواجه شدم
ات. گوه خوردم هیونگای گلم(مظلوم)
نامجون. ات این وقت شب کجا بودی؟(سعی در آروم بودن)
ات....
تهیونگ. جواب بده ات
ات. خونه بنگچان
که همون لحظه با صدای کوک کنار گوشم تنم لرزید
کوک. خونه اون چه غلطی میکردی؟(صدای بم، عصبی)
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
از پله های مارپیچش بالا رفتم خونه بزرگی بود شانسی یکی از اتاقارو باز کردم واردش شدم درو بستموشروع کردم به عضو کردن لباسم موهامم گوجه ای بستمو رفتم پایین
بنگچان. خوبه یکم برات بزرگه
ات. یکم؟؟!!؟
بنگچان. اوکی زیاد(خنده)
ات. خب شروع کنیم
دنسش یکم ناجور بود جوری که انگار همدیگه رو لمس میکردیم ولی به هرحال من یه آیدلم و اینجور چیزا باید برام عادی باشه
بعد کلی تمرین خسته و کوفته روی مبل لم دادم که بطری آبی جلوم گرفته شد
بنگچان. بیا یکم آب بخور مردی(خنده)
ات. یااا نخند چقدر سخته اوفففف
آبو ازش گرفتمو خودم
بنگچان. خب ات فردا هم بیا تمرین کنیم ؟
ات.ای خدااا بازم؟ ایش بخدا کمر نموند واسم
بنگچان. بچه باید عادت کنی
ات. به من نگو بچه
بنگچان. بچه
ات. تو بزرگی به من چه؟
بنگچان.(خنده)
ات. کوفت
بنگچان. بد دهنم هستی چشمم روشن
ات. چشمت خاموش
بنگچان. چقدر لجبازی تو
ات. همینه که هست
گوشیمو روشن کردم که با89تا تماس بی پاسخ از کوک و105تا هم پیام از کوک داشتم اعضا هم زنگ زده بودن مخصوصا نامجون هیونگ که پوست کلمو میکنه... نگاهی به ساعت انداختم.. جیغغغغغ کی12شدههههه؟؟؟
ات. ای وایییییی ساعت 12شدهههه
بنگچان. کی انقدر زود گذشت
ات. یعنی چهار ساعته داریم تمرین میکنیم
با یاد تماسای کوک مثل جت از جام بلند شدمو از بنگچان خدافظی کردم
ات. ممنون بابت امروز اگه فردا نیومدم بدون کشته شدم به دستشون خب خدافظ(تند تند)
بنگچا. ات و...
درو بستمو رفتم هنوز کفشمو کامل نپوشیده بودم یا خدا12شب یه دختر تنها اونم بیرون بدبخت شدم با تمام سرعتم میدوییدم بعد20مین رسیدم نفس نمونده بود برام زنگ درو با ترس زدم که جیهوپ هیونگ درو باز کرد تا منو دید بغلم کرد
جیهوپ. دیونههه کجایی میدونی چقدررر نگران شدیم
ات. هیونگ تروخدا منو قایم کن نامجون هیونگ میکشتم
جیهوپ. نامجون به کنار جنگکوک
با کلمه آخرش از ترس بدنم لرزید
جیهوپ. الان خونه نیست
با این حرفش کمی آروم شدم که با جمله بعدیش ترسم بیشتر شد
جیهوپ. رفت بیرون دنبالت بگرده
ات. عـ عا باشه بریم داخل
وارد خونه شدم که با قیافه عصبی اعضا مواجه شدم
ات. گوه خوردم هیونگای گلم(مظلوم)
نامجون. ات این وقت شب کجا بودی؟(سعی در آروم بودن)
ات....
تهیونگ. جواب بده ات
ات. خونه بنگچان
که همون لحظه با صدای کوک کنار گوشم تنم لرزید
کوک. خونه اون چه غلطی میکردی؟(صدای بم، عصبی)
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۴.۹k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.