Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۱۰
خودمم بی هوا لپشو بوسیدم و از ماشین امدم بیرون از خجالت
ملیحه: خداحافظ
سریع رفتم تو خونه و پشت در مثل این خرذوق ها ذوق میزدم و بپر بپر میکردم سعید اولین پسری بود که منو میبوسید
(سعید)
همنجورکه داشتیم با ملیحه میخندیدم یکدفعه بی هوا لپمو بوسید که همنجوری مات مونده بودم این ملیحه بود برای اولین بار بوسید
ملیحه که از خجالت خداحافظی کرد و رفت من شاید یک ربع جلوی در وایستاده بودم
از ذوق و دیگه رفتم خونه رومبل لم دادم و دکمه هایی لباسمو باز کرد
و ذوق میزدم و دستمو روی لپم میذاشتم و چهره ملیحه رو تصور میکردم که میکائل در وا کرد و رشته افکارمو پاره کرد
میکائل: براچی دروا نمکنی دوساعت دارم زنگ میزنم
سعید: ریدی تو رویاهام داشتم رویا پردازی میکردم اه
میکائل: چی بوسیدتت؟ دستت رو لپته؟
سعید: اره واییی
میکائل: خب چرا مثل ندید پدیدها رفتار میکنی؟
سعید: چون این بوسش مثل هیچ بوسی نیست این پر از عشقه نه مثل دخترایی خ*را*ب پر از هوس این فرق میکنه کلا ملیحه یک چیزی دیگست
میکائل:شیرین دیدم
از جام بلند شدم همنجود که لباس هامو عوض میکرد میکائل داشت برام تعریف میکرد
سعید:میکائل تو دیگه از چشم شیرین افتادی تو خودت خرابش کردی
میکائل:من فقط میخواستم انتقام مرجان مامانمو بگیرم
سعید:حتی انتقامت هم درست نبود چون شیرین روحشم خبر نداشت
میکائل:سعید؟
سعید: ها؟
میکائل: میگی منو میبخشه؟
سعید: فکر نکنم ببخشه اخه
میکائل: من هرجور شده خودمو تو دلش جا میدم
Part۱۱۰
خودمم بی هوا لپشو بوسیدم و از ماشین امدم بیرون از خجالت
ملیحه: خداحافظ
سریع رفتم تو خونه و پشت در مثل این خرذوق ها ذوق میزدم و بپر بپر میکردم سعید اولین پسری بود که منو میبوسید
(سعید)
همنجورکه داشتیم با ملیحه میخندیدم یکدفعه بی هوا لپمو بوسید که همنجوری مات مونده بودم این ملیحه بود برای اولین بار بوسید
ملیحه که از خجالت خداحافظی کرد و رفت من شاید یک ربع جلوی در وایستاده بودم
از ذوق و دیگه رفتم خونه رومبل لم دادم و دکمه هایی لباسمو باز کرد
و ذوق میزدم و دستمو روی لپم میذاشتم و چهره ملیحه رو تصور میکردم که میکائل در وا کرد و رشته افکارمو پاره کرد
میکائل: براچی دروا نمکنی دوساعت دارم زنگ میزنم
سعید: ریدی تو رویاهام داشتم رویا پردازی میکردم اه
میکائل: چی بوسیدتت؟ دستت رو لپته؟
سعید: اره واییی
میکائل: خب چرا مثل ندید پدیدها رفتار میکنی؟
سعید: چون این بوسش مثل هیچ بوسی نیست این پر از عشقه نه مثل دخترایی خ*را*ب پر از هوس این فرق میکنه کلا ملیحه یک چیزی دیگست
میکائل:شیرین دیدم
از جام بلند شدم همنجود که لباس هامو عوض میکرد میکائل داشت برام تعریف میکرد
سعید:میکائل تو دیگه از چشم شیرین افتادی تو خودت خرابش کردی
میکائل:من فقط میخواستم انتقام مرجان مامانمو بگیرم
سعید:حتی انتقامت هم درست نبود چون شیرین روحشم خبر نداشت
میکائل:سعید؟
سعید: ها؟
میکائل: میگی منو میبخشه؟
سعید: فکر نکنم ببخشه اخه
میکائل: من هرجور شده خودمو تو دلش جا میدم
۵۳۷
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.