دبیرستان بانگو (: پارت3
که دازای...
گفت: چوچو ناراحت نشو پوستت چروک می شه (در حال خر کردن چویا)
چویا: جدی؟
دازای: آره بابا.
چویا: اینو ولش العان من چی بخورم؟
دازای: برنج
چویا موهای دازایو می گیره و میگه: بخدا از حلقومت می کشم بیرون):
دازای لبخندی می زنه و لپ چویا رو بوس می کنه و میگه این واس اون بنتو ها (؛
چویا برو بابا دلت خوشه گشنم گذاشته با یه بوس حلش می کنه😐
همون موقع اکوتا گاوا اومد و گفت: چویاااااا... دازایییی... یه چی شده...
دازای و چویا هم زمان: چی؟!
آکوتا گاوا: نفس نفس می زنه...
چویا: دِ بگو دیگ
آکوتا گاوا: واستا یه لحظه نفسم بالا بیاد.
همون موقع آتسوشی گفت: اینو ولش بزار من واستون بگم.
دازای: وایی بگو دیگ جون به لب شدیم.
آتسوشی: معلم ریاضی نیومدت بابا(:
دازای و چویا داشتن قر می دادن که
آکو گفت: زیادم خوشحال نباشین چون به حای معلم ریاضی معلم علوم اومده🥲
دازای و چویا یهو افسردن /:
همون موقع آتسوشی چش قره ای سمت آکو رفت و با اخم رفت.
چویا گفت: خو چرا نمی ری بهش بگی؟
آکو: فوتتتتتت
دازای: باید این زنگ بهش بگی وگرنه به من نه تو (؛
آکو: ب.... باش... یع.. نی سعی... می کنم...
چویا: خوب حالا نمی خواد ا همین اول دست پاچه شی؛ 😒
[زنگ تفریح ]
دازای با آکو یه عالمه حرف زد و بهش انگیزه داد که به آتسوشی بگه...
من جمعه نیستم ولی شنبه واستون پارت می زارم🧡🥲
گفت: چوچو ناراحت نشو پوستت چروک می شه (در حال خر کردن چویا)
چویا: جدی؟
دازای: آره بابا.
چویا: اینو ولش العان من چی بخورم؟
دازای: برنج
چویا موهای دازایو می گیره و میگه: بخدا از حلقومت می کشم بیرون):
دازای لبخندی می زنه و لپ چویا رو بوس می کنه و میگه این واس اون بنتو ها (؛
چویا برو بابا دلت خوشه گشنم گذاشته با یه بوس حلش می کنه😐
همون موقع اکوتا گاوا اومد و گفت: چویاااااا... دازایییی... یه چی شده...
دازای و چویا هم زمان: چی؟!
آکوتا گاوا: نفس نفس می زنه...
چویا: دِ بگو دیگ
آکوتا گاوا: واستا یه لحظه نفسم بالا بیاد.
همون موقع آتسوشی گفت: اینو ولش بزار من واستون بگم.
دازای: وایی بگو دیگ جون به لب شدیم.
آتسوشی: معلم ریاضی نیومدت بابا(:
دازای و چویا داشتن قر می دادن که
آکو گفت: زیادم خوشحال نباشین چون به حای معلم ریاضی معلم علوم اومده🥲
دازای و چویا یهو افسردن /:
همون موقع آتسوشی چش قره ای سمت آکو رفت و با اخم رفت.
چویا گفت: خو چرا نمی ری بهش بگی؟
آکو: فوتتتتتت
دازای: باید این زنگ بهش بگی وگرنه به من نه تو (؛
آکو: ب.... باش... یع.. نی سعی... می کنم...
چویا: خوب حالا نمی خواد ا همین اول دست پاچه شی؛ 😒
[زنگ تفریح ]
دازای با آکو یه عالمه حرف زد و بهش انگیزه داد که به آتسوشی بگه...
من جمعه نیستم ولی شنبه واستون پارت می زارم🧡🥲
۴.۷k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.