7برادر ناتنی
7برادر ناتنی
#پارت2
که یهو یونا پاچه خوار کولس مثل بز وارد شد
یونا :بیا گمشو پایین اومدن یکی رو ببرن
ا.ت :اهوم یه سوال
یونا :به نال
ا.ت :به نظرت مخترع در بی کار بود که در رو رید؟
یونا :من چ بدونم !
ا.ت :نه ببین علاف نبوده، دررو ریده که ت.ی گوساله در بزنی بعد بیای تو
یونا :من گوساله امممممممممم؟(داد)
ا.ت :زدی تو خال(نیشخند)
یونا هم با حرص رفت
منم رفتم پایین که اون خانواده رو دیدم
انگار داشتن دنبال کسی میگشتن که با اومدن من چشمای خانومه برق زد
هنوز به جمعیت نرسیده بودم که گفت من اینو میخوام و با انگشت اشاره اش هم منو نشون داد
منم خوشحال بودم چون با کسی اینجا دوست نبودم تا بهش وابسته نشم و ذوق داشتم که با این خانواده برم
ولی خوشحالیم رو بروز ندعدم تا فکر نکنن ندید پدیدم
خانم کولس که دیده بود همچین کیس جذابی اومده میخواست یونا رو به پاچشون بندازه
ولی اون اقا و خانم یونا رو نمیخواستن و فقط رو من کلیک بودن😐
و برای اینکه اونا منو نبرن گفت
کولس بی شعور :ولی خانم قیمت این دختره خیلی بالاعه و 10000وون هستش
اگه بخوام راستشو بگم قلبم افتاد تو شرتم ینی من انقد گرون بودم
که یهو مرده گفت میدیم و گرنه پلیس میاریم و اینجور داستانا
که کولس قبول کرد من رفتم لباسامو جمع بکنم و اوتا هم کارارو بکنن
خوشحال بودم که از دست این کولس یی پدرو مادر دارم خلاص میشم
بعد حدود 30دیقه کارا تموم شد و اون زن و مرد به طرفم اومدن و باهام سلام کردن
و مرده کفت اسمش جی هو هس و زنه گفت اسمش دایون هس
اصلا از رفتنم ناراحت نبودم ولی خودمو خیلیییییی خوشحال نشون نمیدادم
از رفتارام فهمیده بودن ادم برونگرایی هستم و بیشتر خ.شحال بودن
رفتیم سمت ماشینا که وقتی درو باز کردم با ..... مواجه شدم🤯
اون اون چیز بود .......
پایان پارت 2
#پارت2
که یهو یونا پاچه خوار کولس مثل بز وارد شد
یونا :بیا گمشو پایین اومدن یکی رو ببرن
ا.ت :اهوم یه سوال
یونا :به نال
ا.ت :به نظرت مخترع در بی کار بود که در رو رید؟
یونا :من چ بدونم !
ا.ت :نه ببین علاف نبوده، دررو ریده که ت.ی گوساله در بزنی بعد بیای تو
یونا :من گوساله امممممممممم؟(داد)
ا.ت :زدی تو خال(نیشخند)
یونا هم با حرص رفت
منم رفتم پایین که اون خانواده رو دیدم
انگار داشتن دنبال کسی میگشتن که با اومدن من چشمای خانومه برق زد
هنوز به جمعیت نرسیده بودم که گفت من اینو میخوام و با انگشت اشاره اش هم منو نشون داد
منم خوشحال بودم چون با کسی اینجا دوست نبودم تا بهش وابسته نشم و ذوق داشتم که با این خانواده برم
ولی خوشحالیم رو بروز ندعدم تا فکر نکنن ندید پدیدم
خانم کولس که دیده بود همچین کیس جذابی اومده میخواست یونا رو به پاچشون بندازه
ولی اون اقا و خانم یونا رو نمیخواستن و فقط رو من کلیک بودن😐
و برای اینکه اونا منو نبرن گفت
کولس بی شعور :ولی خانم قیمت این دختره خیلی بالاعه و 10000وون هستش
اگه بخوام راستشو بگم قلبم افتاد تو شرتم ینی من انقد گرون بودم
که یهو مرده گفت میدیم و گرنه پلیس میاریم و اینجور داستانا
که کولس قبول کرد من رفتم لباسامو جمع بکنم و اوتا هم کارارو بکنن
خوشحال بودم که از دست این کولس یی پدرو مادر دارم خلاص میشم
بعد حدود 30دیقه کارا تموم شد و اون زن و مرد به طرفم اومدن و باهام سلام کردن
و مرده کفت اسمش جی هو هس و زنه گفت اسمش دایون هس
اصلا از رفتنم ناراحت نبودم ولی خودمو خیلیییییی خوشحال نشون نمیدادم
از رفتارام فهمیده بودن ادم برونگرایی هستم و بیشتر خ.شحال بودن
رفتیم سمت ماشینا که وقتی درو باز کردم با ..... مواجه شدم🤯
اون اون چیز بود .......
پایان پارت 2
۶.۴k
۱۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.