چند پارتی نامجون
÷کتابی که از پدر بزرگم یادگاری مونده بود انداخت دور
= جدی بخاطر این دعوا کردی باهاش!!
÷آره حق دارم دیگه
=نه نداری مگه از قصد این کارو کرده؟
÷نه گفت حواسم نبود گریه کرد منم از لجش ناهار نمیرم خونه باهاش حرف نمیزنم بهش محل نمیدم دیر میرم خونه......
=غلط میکنیییییی اون زنه احمق حواسش نبوده دیگه زیاد روی کردی کههه
÷جدی زیاد روی کردم؟؟
=نامجون یه چیزی بگم (قیافه جین 😐)
÷بگو
=متاسفم برات
÷مگه چیکار کردمممم
=همین الان میری از دلش در میاری گناه داره زن بیچاره تنها مونده خونه
÷باشه باشه
=سر راه یه گل هم براش بخر
÷باشه ...فعلا
=فعلا...
= جدی بخاطر این دعوا کردی باهاش!!
÷آره حق دارم دیگه
=نه نداری مگه از قصد این کارو کرده؟
÷نه گفت حواسم نبود گریه کرد منم از لجش ناهار نمیرم خونه باهاش حرف نمیزنم بهش محل نمیدم دیر میرم خونه......
=غلط میکنیییییی اون زنه احمق حواسش نبوده دیگه زیاد روی کردی کههه
÷جدی زیاد روی کردم؟؟
=نامجون یه چیزی بگم (قیافه جین 😐)
÷بگو
=متاسفم برات
÷مگه چیکار کردمممم
=همین الان میری از دلش در میاری گناه داره زن بیچاره تنها مونده خونه
÷باشه باشه
=سر راه یه گل هم براش بخر
÷باشه ...فعلا
=فعلا...
۲۱۹
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.