پارت ۱۲...فیک کوک
.
.
دلم نیومد تو خماری بمونین😁
با حرفی که هانی زد اشک تو چشمام جمع شد و بغضم گرفت که کوک اومد پایین و منو دید
_:خب بریم(سرد)
+:ک.کوک*اینو گفتمو بدو بدو رفتم بغلشو گریه کردم*
_:این اشکا بخاطر تهیونگه؟
+:اون هق هق آدم هق خوبی بود هققق من هق
_:هیس آروم باش
+:کوک هق فقط تو موندی هق هقق،تنها کسی هق که دوسم هققق داره و همیشه هقق پیشمه تو بودی هق
_:ات اشکاتو واسه تهیونگ هدر نده
+:کوک هق منو هققق ببخش که بخاطر هق ی سوع تفاهم(درست نوشتم؟) ولت هق کردم هق من هق خیلی دوست هق دارم هق لطفا هق ولم نکن باشه هقققق؟
_:هنوزم دوسم داری؟(من دوست دارم اتووو ول کن کوککک)
+:آ.اره هقق
_:
ات وقتی اومد بغلم نشستم تو بغلم بود که صداش کردم گفت هوم بوسیدمش تو تعجب بود ولی همراهی کرد بعد چند دیقه ولم کرد و رفتیم دانشگاه
جسی:به به خانم ات(هنوز کوکو ندیده)
+:سلام(سرد)
جسی:ات بب...عه آقای جئون سلام(با ناز کردن داره زر میزنه)
_:*اهمیت نداد* ات قبل زنگ میام دم کلاست باهات کار دارم
+:باش
جسی:عام کوک
+:کوک نه آقای جئون جونگ کوک
جسی:به تو ربطی نداره
_:خیلیم به ات ربط داره حالا راتو بکشو برو
جسی:اوف
اون دختره ات واقعا مانعی بین منو کوک بود باید از جلومون برش دارم
+:
رفتم کلاس سانا و هانی اومدن پیشم چند دیقه بعد معلم اومدو درس داد منو شوگا و جیمین و کوک و تهیونگ شاگرد اول دانشگاهیم ولی الان دیگه ته نیست کلاس تموم شد رفتم بیرون دیدم کوک جلو دره
_:ات اومدی بیا بریم
+:باش
رفتیم کافه جیمین اونجا بود که داشت سانا داره نگاه میکنه
+:جیمین تو اینجا چیکار میکنی مگه نباید آلمان باشی؟
ج:آره استاد گفت برای آموزش دیدن باید چنتا از وسایلای اینجاروببریم منم اومدم شب با اولین پرواز برمیگردم
+:هنوز استادای اونجا آموزشو شروع نکردن؟
ج:نه ۲ روز دیگه شروع میکنن
+:باش
*سانا پاشد رفت*
ج:خب دیگ من رفتم بای
+بای..کوک ی فرضیه دارم
_چی؟
+:احساس میکنم جیمین از سانا خوشش میاد
_:منم خیلی میپاعه کسی به سانا چیزی نگه کل وقتم که داشت حرف میزد داشت سانا رو نگا میکرد
+:کاپل جدید تو راهه
ویو راوی گرامی:
کلاس تموم شد و کوک و ات رفتن خونه ات رفت درسشو برای امتحان فرده بخونه کوکم تو گوشی بود که یهو پاشد رفت پیش ات
_:ات بیام تو؟
+:آره بیا
_:امشب ی مهمونی هست با شرکتای دیگه چون پدر و پدربزرگ نیستن منو تو باید بریم
+:باش ساعت چند؟
_: ۶ تا ۱۰
+:باش منم درسمو تموم کردم داشتم مرور میکردم بیام پایین ی چیز درست کنم بخوریم
_:باش
.
دلم نیومد تو خماری بمونین😁
با حرفی که هانی زد اشک تو چشمام جمع شد و بغضم گرفت که کوک اومد پایین و منو دید
_:خب بریم(سرد)
+:ک.کوک*اینو گفتمو بدو بدو رفتم بغلشو گریه کردم*
_:این اشکا بخاطر تهیونگه؟
+:اون هق هق آدم هق خوبی بود هققق من هق
_:هیس آروم باش
+:کوک هق فقط تو موندی هق هقق،تنها کسی هق که دوسم هققق داره و همیشه هقق پیشمه تو بودی هق
_:ات اشکاتو واسه تهیونگ هدر نده
+:کوک هق منو هققق ببخش که بخاطر هق ی سوع تفاهم(درست نوشتم؟) ولت هق کردم هق من هق خیلی دوست هق دارم هق لطفا هق ولم نکن باشه هقققق؟
_:هنوزم دوسم داری؟(من دوست دارم اتووو ول کن کوککک)
+:آ.اره هقق
_:
ات وقتی اومد بغلم نشستم تو بغلم بود که صداش کردم گفت هوم بوسیدمش تو تعجب بود ولی همراهی کرد بعد چند دیقه ولم کرد و رفتیم دانشگاه
جسی:به به خانم ات(هنوز کوکو ندیده)
+:سلام(سرد)
جسی:ات بب...عه آقای جئون سلام(با ناز کردن داره زر میزنه)
_:*اهمیت نداد* ات قبل زنگ میام دم کلاست باهات کار دارم
+:باش
جسی:عام کوک
+:کوک نه آقای جئون جونگ کوک
جسی:به تو ربطی نداره
_:خیلیم به ات ربط داره حالا راتو بکشو برو
جسی:اوف
اون دختره ات واقعا مانعی بین منو کوک بود باید از جلومون برش دارم
+:
رفتم کلاس سانا و هانی اومدن پیشم چند دیقه بعد معلم اومدو درس داد منو شوگا و جیمین و کوک و تهیونگ شاگرد اول دانشگاهیم ولی الان دیگه ته نیست کلاس تموم شد رفتم بیرون دیدم کوک جلو دره
_:ات اومدی بیا بریم
+:باش
رفتیم کافه جیمین اونجا بود که داشت سانا داره نگاه میکنه
+:جیمین تو اینجا چیکار میکنی مگه نباید آلمان باشی؟
ج:آره استاد گفت برای آموزش دیدن باید چنتا از وسایلای اینجاروببریم منم اومدم شب با اولین پرواز برمیگردم
+:هنوز استادای اونجا آموزشو شروع نکردن؟
ج:نه ۲ روز دیگه شروع میکنن
+:باش
*سانا پاشد رفت*
ج:خب دیگ من رفتم بای
+بای..کوک ی فرضیه دارم
_چی؟
+:احساس میکنم جیمین از سانا خوشش میاد
_:منم خیلی میپاعه کسی به سانا چیزی نگه کل وقتم که داشت حرف میزد داشت سانا رو نگا میکرد
+:کاپل جدید تو راهه
ویو راوی گرامی:
کلاس تموم شد و کوک و ات رفتن خونه ات رفت درسشو برای امتحان فرده بخونه کوکم تو گوشی بود که یهو پاشد رفت پیش ات
_:ات بیام تو؟
+:آره بیا
_:امشب ی مهمونی هست با شرکتای دیگه چون پدر و پدربزرگ نیستن منو تو باید بریم
+:باش ساعت چند؟
_: ۶ تا ۱۰
+:باش منم درسمو تموم کردم داشتم مرور میکردم بیام پایین ی چیز درست کنم بخوریم
_:باش
۱۲.۴k
۲۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.