U^was your cousin until..... ^U
U^was your cousin until..... ^U
U^part_²⁴ ^U
*چند دقیقه بعد*
ا.ت: جیغغ نیا نزدیکک
جونگکوک: ا.ت بیا پایین اخه کی شب عروسی از دست شوهرش میره رو کمد (پاره شد از خنده😂)
ا.ت: نهههه نیا نزدیک
جونگکوک: وای وایی😂
ا.ت: من پر*یودم نمیشه
جونگکوک: خیلی خوب بیا پایین کاری ندارم باهات
ا.ت: مطمئن باشم؟
جونگکوک: اره
ا.ت خودشو از رو کمد پرت کرد پایین
ا.ت: اخخخ پام شکست
جونگکوک سری رفت و ا.ت رو از رو زمین بلند کرد و براید استایل بغلش کرد
جونگکوک: میدونستم پر*یود نیستی و دروغ میگی
ا.ت: نهههههه
جونگکوک: شوخی بسه
ا.ت: توی ذهنش*فکر کنم اشهدم خوندست*
جونگکوک ا.ت و روی تخت انداخت و خودشو افتاد روش سر ا.ت رو بین دستاش زندانی کرد اروم رفت سمت لبا*ش و شروع به بوسیدنش کرد .....
(اسمات)
*صبح*
ا.ت ویو
با طلوع خورشید بیدار شدم توی بغل کوک بودم خواستم بلند شم که زیر دلم تیر کشید اخ ارومی گفتم دوباره یعی کردم بلند بشم ولی بدجور درد گرفت قفل شده بودم سر جام
ا.ت: اهههه...اخخخ(گریه)
جونگکوک یهو از خواب پرید
جونگکوک: ا.ت خوبی
ا.ت: ایییییی(گریه)
جونگکوک: ا.ت درد داری
ا.ت: خ..هق..... خیلی... اههه(گریه)
جونگکوک ا.ت رو براید استایل بغل کرد و برد توی حموم و گذاشت توی وان اب گرم رو باز کرد اما نه زیاد گرم ملایم وان که پر شد خودش هم نشیت توی وان و ا.ت و توی بغلش گذاشت و زیر دلش رو ماساژ میداد(میدونید که لباس تن*شون نبود برای کارای لالالا )
جونگکوک: خوبی
ا.ت: درد دارم( اشکاش کم کم بند اومد)
جونگکوک بوسه ی روی گونه ی ا.ت زد
بعد چند مین باهم حموم کردن و جونگکوک حوله رو تن ا.ت کرد و خودشم حوله ی تن پوشش رو پوشید و از حموم بیرون اومدن ا.ت لنگه زنان رفت نشست روی صندلی میز ارایشیش و سشوار رو در اورد جونگکوک اومد و سشوار رو از دستش گرفت و، شروع کرد به خشک کردن موهای ا.ت بعد چند دقیقه تموم شد و موهای خودشم خشک کرد ا.ت دوباره لنگه زنان رفت سمت کمد و یه دست لباس در اورد جونگکوک لباساشو پوشید و از اتاق بیرون اومد تا ا.ت با خیال راحت لباس بپوشه ا.ت لباسش رو پوشید و موهاشو بالا بست و یه ارایش لایت انجام داد و گوشیشو برداشت و لنگه زنان رفت توی سالن (لباس ا.ت اسلاید ۲)
ا.ت: کوک میرم دانشگاه
جونگکوک: با این لباس؟
ا.ت: اوهوم... زشته
جونگکوک: یکم زیادی کوتاه تازه شونه های سفیدت هم معلومه
ا.ت: امروز و گیر نده اولین روز دانشگاهمه
جونگکوک: خیلی خوب میرسونمت ولی دفعه ی بعد با این لباسا نری دانشگاه
ا.ت: اوکی
U^part_²⁴ ^U
*چند دقیقه بعد*
ا.ت: جیغغ نیا نزدیکک
جونگکوک: ا.ت بیا پایین اخه کی شب عروسی از دست شوهرش میره رو کمد (پاره شد از خنده😂)
ا.ت: نهههه نیا نزدیک
جونگکوک: وای وایی😂
ا.ت: من پر*یودم نمیشه
جونگکوک: خیلی خوب بیا پایین کاری ندارم باهات
ا.ت: مطمئن باشم؟
جونگکوک: اره
ا.ت خودشو از رو کمد پرت کرد پایین
ا.ت: اخخخ پام شکست
جونگکوک سری رفت و ا.ت رو از رو زمین بلند کرد و براید استایل بغلش کرد
جونگکوک: میدونستم پر*یود نیستی و دروغ میگی
ا.ت: نهههههه
جونگکوک: شوخی بسه
ا.ت: توی ذهنش*فکر کنم اشهدم خوندست*
جونگکوک ا.ت و روی تخت انداخت و خودشو افتاد روش سر ا.ت رو بین دستاش زندانی کرد اروم رفت سمت لبا*ش و شروع به بوسیدنش کرد .....
(اسمات)
*صبح*
ا.ت ویو
با طلوع خورشید بیدار شدم توی بغل کوک بودم خواستم بلند شم که زیر دلم تیر کشید اخ ارومی گفتم دوباره یعی کردم بلند بشم ولی بدجور درد گرفت قفل شده بودم سر جام
ا.ت: اهههه...اخخخ(گریه)
جونگکوک یهو از خواب پرید
جونگکوک: ا.ت خوبی
ا.ت: ایییییی(گریه)
جونگکوک: ا.ت درد داری
ا.ت: خ..هق..... خیلی... اههه(گریه)
جونگکوک ا.ت رو براید استایل بغل کرد و برد توی حموم و گذاشت توی وان اب گرم رو باز کرد اما نه زیاد گرم ملایم وان که پر شد خودش هم نشیت توی وان و ا.ت و توی بغلش گذاشت و زیر دلش رو ماساژ میداد(میدونید که لباس تن*شون نبود برای کارای لالالا )
جونگکوک: خوبی
ا.ت: درد دارم( اشکاش کم کم بند اومد)
جونگکوک بوسه ی روی گونه ی ا.ت زد
بعد چند مین باهم حموم کردن و جونگکوک حوله رو تن ا.ت کرد و خودشم حوله ی تن پوشش رو پوشید و از حموم بیرون اومدن ا.ت لنگه زنان رفت نشست روی صندلی میز ارایشیش و سشوار رو در اورد جونگکوک اومد و سشوار رو از دستش گرفت و، شروع کرد به خشک کردن موهای ا.ت بعد چند دقیقه تموم شد و موهای خودشم خشک کرد ا.ت دوباره لنگه زنان رفت سمت کمد و یه دست لباس در اورد جونگکوک لباساشو پوشید و از اتاق بیرون اومد تا ا.ت با خیال راحت لباس بپوشه ا.ت لباسش رو پوشید و موهاشو بالا بست و یه ارایش لایت انجام داد و گوشیشو برداشت و لنگه زنان رفت توی سالن (لباس ا.ت اسلاید ۲)
ا.ت: کوک میرم دانشگاه
جونگکوک: با این لباس؟
ا.ت: اوهوم... زشته
جونگکوک: یکم زیادی کوتاه تازه شونه های سفیدت هم معلومه
ا.ت: امروز و گیر نده اولین روز دانشگاهمه
جونگکوک: خیلی خوب میرسونمت ولی دفعه ی بعد با این لباسا نری دانشگاه
ا.ت: اوکی
۱۶.۸k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.