عشق بی پایان ( پارت 39)
$: میخواستم یه چیزی بهت بگم آقای جئون، جلوی لیا نمیتونستم ولی الان میتونم بگم
_ : من هیچ حرفی با توی حرومزاده ندارم
یکی محکم زدن به شکم جونگ کوک که از درد به خودش میپیچید
_ : حتی اگه منو بکشی هم چیزی عوض نمیشه، فقط دید لیا نسبت به خودت عوض میشه
$: ( پوزخند)
$: اگه میدونستی چه برنامه هایی براتون دارم... بال در میآوردی
_ : باشه..... پس نشونم بده
فلش بک نویا و لیا :
نویا : بیا با این آب دهنتو بشور
%: واقعا ممنونم
نویا : خوبه.... پس بیا بریم
%: یه خواهش ازت دارم... خواهش میکنم قبول کن ( بغض)
نویا: باید اول ببینم چیه..شاید نتونم
%: لطفا منو از اینجا ببر بیرون
نویا : تو منو با رئیس اینجا اشتباه گرفتیا
%: من دختر همون رئیستم
نویا : منو که نمیتونی خام کنی
%: دروغ نیست... میتونی بری از همون رئیست بپرسی
نویا : باشه باور میکنم ولی نمیتونم ببرمت بیرون
%: پس جونگ کوکو نجات بده
نویا : حالا تورو میتونستم ولی اونو اصلا نمیتونم
%: مطمئنم به تو خیلی اعتماد دارن که گذاشتن الان با من بیای
نویا : لطفا منو تو...
%: باشه اصن.... دیگه نمیخوام چیزی ازت بشنوم
%: بریم داخل.....
_ : من هیچ حرفی با توی حرومزاده ندارم
یکی محکم زدن به شکم جونگ کوک که از درد به خودش میپیچید
_ : حتی اگه منو بکشی هم چیزی عوض نمیشه، فقط دید لیا نسبت به خودت عوض میشه
$: ( پوزخند)
$: اگه میدونستی چه برنامه هایی براتون دارم... بال در میآوردی
_ : باشه..... پس نشونم بده
فلش بک نویا و لیا :
نویا : بیا با این آب دهنتو بشور
%: واقعا ممنونم
نویا : خوبه.... پس بیا بریم
%: یه خواهش ازت دارم... خواهش میکنم قبول کن ( بغض)
نویا: باید اول ببینم چیه..شاید نتونم
%: لطفا منو از اینجا ببر بیرون
نویا : تو منو با رئیس اینجا اشتباه گرفتیا
%: من دختر همون رئیستم
نویا : منو که نمیتونی خام کنی
%: دروغ نیست... میتونی بری از همون رئیست بپرسی
نویا : باشه باور میکنم ولی نمیتونم ببرمت بیرون
%: پس جونگ کوکو نجات بده
نویا : حالا تورو میتونستم ولی اونو اصلا نمیتونم
%: مطمئنم به تو خیلی اعتماد دارن که گذاشتن الان با من بیای
نویا : لطفا منو تو...
%: باشه اصن.... دیگه نمیخوام چیزی ازت بشنوم
%: بریم داخل.....
۲۶.۲k
۳۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.