سناریو داستان پارت ۱
سناریو داستان پارت ۱
#عشقغیرتی
تو منتظر جونگ کوک بودی تا بیاد خونه
رفتی تو اتاق ( جونگ کوک رو مبل میخوابید)
چند تا لباس که رو تخت بود رو مرتب کردی خیلی خسته بودی روی تخت دراز شدی و کم کم خوابت برد، ۲ساعت بعد .
جونگ کوک : من اومدم بانی ، برات شیر موز خریدمم کجای" حرفش قعط شد " پس خوابیدی اوکی ( پتو زد روت ) نشست روی مبل و شروع کرد به شیر موز خوردن
فهمیدی که جونگ کوک اومده بخاطر همین رفتی که خودتو مرتب کنی..
#عشق غیرتی
پارت بعدی رو بزارم بگید؟!
پارت بعد رو تو پیج ببین🙂🔪
#عشقغیرتی
تو منتظر جونگ کوک بودی تا بیاد خونه
رفتی تو اتاق ( جونگ کوک رو مبل میخوابید)
چند تا لباس که رو تخت بود رو مرتب کردی خیلی خسته بودی روی تخت دراز شدی و کم کم خوابت برد، ۲ساعت بعد .
جونگ کوک : من اومدم بانی ، برات شیر موز خریدمم کجای" حرفش قعط شد " پس خوابیدی اوکی ( پتو زد روت ) نشست روی مبل و شروع کرد به شیر موز خوردن
فهمیدی که جونگ کوک اومده بخاطر همین رفتی که خودتو مرتب کنی..
#عشق غیرتی
پارت بعدی رو بزارم بگید؟!
پارت بعد رو تو پیج ببین🙂🔪
۶.۸k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.