تک پارتی (وقتی دوست صمیمیته اما.....)

#هیونجین
#استری_کیدز

روی شن های ساحل با هم نشسته بودین و به دریا نگاه میکردین.
+ هوم....این غروب واقعاً زیباست
هیون لبخندی زد و چشماش رو ازت گرفت و به خورشید قرمز رنگی که در حال غروب بود داد
_ آره....زیباست
نگاهتو به هیون دادی
+‌‌چرا گفتی بیام اینجا؟.....
هیون با شنیدن این موضوع که اون دعوتت کرده بود و یادآوری تمام برنامه ریزی هاش، با خجالت روشو به سمت تو کرد
_ خوب.....
منتظر بهش خیره شدی
_ میگم که......
_اممم.....
_ تا حالا......شده.......از کسی خوشت بیاد ولی بهش نگی ؟
چشمات از این حرفش گشاد شد
+ چ...چی؟
با خجالت سرش رو پایین انداخت
+ ن...نکنه.....
با ذوق لبخندی زدم
+ عاشق شدی هیونننن؟.....وای....خوشگله؟....اسمش چیه ؟......کجاست؟.....باهاش آشنا میکنی ؟
هیون از این واکنش یک دفعه ای تو متعجب شد ولی چیزی نگفت و سرش رو انداخت پایین که بازوش رو محکم گرفتی
+ یااااا.....بگو دیگه.....کیه؟
هیون سرش رو بالا آورد و نگاهشو بهت داد
+ خوشگله ؟
آروم سرش رو تکون داد
+ خوب.....اسمش چیه؟
چیزی نگفت
+ چند سالشه؟
با ذوق میپرسیدی
_ همسن منه
ذوقت بیشتر از قبل شد
+ وای خدا دلم میخواد هر چه زود تر ببینمش
هیون با خجالت سرش رو پایین انداخت
_ خ...خوب....همینجاست
با این حرفش تعجب کردی
+ و.. واقعا ؟
شروع کردی به اطراف نگاه کردن تا بلکه بتونی پیداش کنی
+ کجاست ؟
هیون سرش رو بالا آورد البته با این تفاوت که با شجاعت نگاهت میکرد
_ چطور نمیبینش؟.....اون درست کنارمه
تعجبت بیشتر از قبل شد
+ م...منظورت چیه ؟
دوباره به اطراف نگاهش انداختی که هیون محکم فکت رو گرفت و سرت رو به سمت خودش کرد و بوسه ای روی لبات گذاشت که باعث شد چشمات از تعجب به گشاد ترین حالتش برسه
هیون بعد از گذاشتم بوسه ای کوتاه روی لبت با خجالت سرش رو پایین انداخت
+ه...هیون
همینطور که توی شوک بودی صداش کردی اما اون همچنان سرش پایین بود
+ هیون.....
چیزی نمی‌گفت ولی کاملاً میشد سرخی گونه هاش رو متوجه شد
+ اون...دختر من بودم ؟
هیون بدون اینکه بهت نگاه کنه سرش رو آروم تکون داد که باعث شد لبخندی بزنی و فکش رو بگیری و سرش رو بالا بیاری
+ منم دوستت دارم
با تعجب بهت خیره شد
_ و..... واقعاً
با لبخند سرت رو تکون دادی و هیون رو توی بغلت گرفت
+ خیلی وقته دوستت دارم
هیون با این حرفت لبخندی پر رنگ زد و دستاش رو دورت حلقه کرد
_ منم همینطور.....منم همینطور