تک پارتی|2
تکپارتی|2
گوشی تو درآوردی.
+بیا اینجا
و به کنار خودت اشاره کردی.
با گیجی اومد سمتت و پرسید
- میخوای چکار بکنی؟
به دوربین اشاره کردی گفتی
+فقط ژست بگیر
و بعد عکسی که گرفته بودی رو نگاه کردی و گوشی و سمتش گرفتی
+قشنگ افتادم؟
- تو همیشه قشنگی، ولی چرا میپرسی؟
سرتو تکون دادی و گفتی
+خودت میفهمی
سمت در رفتی تا وسایلت رو جمع کنی.
وقتی وارد اتاق پرو شدی تا لباسات رو عوض کنی از کاری که کرده بودی لبخند بزرگی روی لبات به وجود آمده بود و کاملا از این کار راضی بودی.
تو اون مرد و عاشقانه میپرستیدی.
-------------------------------------
یونگی:
وقتی رفت متعجب به جای خالیش خیره شدم.
این دختر هم بعضی اوقات قاطی میکنه ها.
سمت ماشینم رفتم تا وسایلی که باید به ماشین دیگهای منتقل میکردیم رو به دستیارم بدم.
بعد از یک ربع زمانی که بلاخره تموم شد و داشتم سمت خونه میرفتم دیدم که دستیار داره از دور دوان دوان سمتم میاد.
آروم رفتم سمتش و گفتم
- چیشده؟
درحالی که نفس نفس میزد گفت
- آقای مین پست اینستگرام ا.ت رو دیدید؟
اخمی کردم و گفتم
- نه، چطور؟
سریع گوشیش رو از جیبش درآورد و جلوی چشمام گرفت.
با تعجب به عکسی که یک ربع پیش باهم گرفته بودند نگاه کرد.
- خب الان این مشکلش چیه؟
- کپشن ،مستر مین کپشن رو بخونید.
با بیتفاوتی نگاهی به پایین عکس انداخت و با جملهای که دید چشماش چهارتا شد و دستشو گرفت جلوی دهنش.
«کپشن عکس:من و دوستپسرم، بلاخره فیلمبرداری تموم شد!
کارت خوب بود اوپا»
و به ا.ت که داشت از خونه بیرون میومد خیره شد درحالی که داشت با یکی از اعضای پشت صحنه حرف میزد.
- شما با ماشین آقای جانگ میرین؟
+نه با ماشین دوسپسرم میرم.
و درحالی که با لبخند سمت یونگی میرفت چشمکی بهش زد.
حمایت؟🥺💛
گوشی تو درآوردی.
+بیا اینجا
و به کنار خودت اشاره کردی.
با گیجی اومد سمتت و پرسید
- میخوای چکار بکنی؟
به دوربین اشاره کردی گفتی
+فقط ژست بگیر
و بعد عکسی که گرفته بودی رو نگاه کردی و گوشی و سمتش گرفتی
+قشنگ افتادم؟
- تو همیشه قشنگی، ولی چرا میپرسی؟
سرتو تکون دادی و گفتی
+خودت میفهمی
سمت در رفتی تا وسایلت رو جمع کنی.
وقتی وارد اتاق پرو شدی تا لباسات رو عوض کنی از کاری که کرده بودی لبخند بزرگی روی لبات به وجود آمده بود و کاملا از این کار راضی بودی.
تو اون مرد و عاشقانه میپرستیدی.
-------------------------------------
یونگی:
وقتی رفت متعجب به جای خالیش خیره شدم.
این دختر هم بعضی اوقات قاطی میکنه ها.
سمت ماشینم رفتم تا وسایلی که باید به ماشین دیگهای منتقل میکردیم رو به دستیارم بدم.
بعد از یک ربع زمانی که بلاخره تموم شد و داشتم سمت خونه میرفتم دیدم که دستیار داره از دور دوان دوان سمتم میاد.
آروم رفتم سمتش و گفتم
- چیشده؟
درحالی که نفس نفس میزد گفت
- آقای مین پست اینستگرام ا.ت رو دیدید؟
اخمی کردم و گفتم
- نه، چطور؟
سریع گوشیش رو از جیبش درآورد و جلوی چشمام گرفت.
با تعجب به عکسی که یک ربع پیش باهم گرفته بودند نگاه کرد.
- خب الان این مشکلش چیه؟
- کپشن ،مستر مین کپشن رو بخونید.
با بیتفاوتی نگاهی به پایین عکس انداخت و با جملهای که دید چشماش چهارتا شد و دستشو گرفت جلوی دهنش.
«کپشن عکس:من و دوستپسرم، بلاخره فیلمبرداری تموم شد!
کارت خوب بود اوپا»
و به ا.ت که داشت از خونه بیرون میومد خیره شد درحالی که داشت با یکی از اعضای پشت صحنه حرف میزد.
- شما با ماشین آقای جانگ میرین؟
+نه با ماشین دوسپسرم میرم.
و درحالی که با لبخند سمت یونگی میرفت چشمکی بهش زد.
حمایت؟🥺💛
۲.۳k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.