مافیای من پارت ۷
ویو مینسو
داشتم خودمو پرت میکردم پایین که یهو به عقب کشیده شدم و پرت شدم رو زمین
نامجون : دیوونه داشتی چیکار میکردی میدونی اگه چیزیت میشد من چیکار میکردم (باداد)
مینسو : مگه مهمه برات اگه مهم بود انقدر منو نمیزدی منو ندیمه نمیکردی منو محدود نمیکردی من هیچکس رو تو این دنیا ندارم
ویو نامجون
با حرفاش قلبم درد گرفت رفتم بغلش کردم .
نامجون : واسه ی من تو خیلی مهمی اگه تو نمیومدی توی زندگی من من هیچوقت رنگ زندگی رو به خودم نمیدیدم بهت قول ازت محافظت کنم
مینسو : تا فردا بهم فرصت بده
نامجون : دیدم خوابش برد بغلش کردم بردمش عمارت لباساشو عوض کردم (منحرف نباشید😂) رفتم کنارش دراز کشیدم بغلش کردم و خوابیدم
ویو مینسو
صبح بلند شدم که دیدم لباسام عوض شده
مینسو : نامجون نامجون
نامجون : چته باز ؟(خواب آلود)
مینسو : من چرا لباسام عوض شده
نامجون : نکنه میخواستی شب با اون لباسا بخوابی
مینسو : خب خودم عوض میکردم
نامجون : اذیت میشدی راستی جوابت یادت نره امروزم کار نمیکنی
مینسو : پس چیکار کنم جلو اون همه خدمتکار
نامجون : همه رو مرخص کردم امروز رو تنهایی اما زود میام پیشت باشه؟
مینسو : باشه
پرش زمانی به شب
ویو مینسو
تقریبا شب شده بود و دیدم کلید چرخید و نامجون اومد تو
مینسو : سلام نامجون
نامجون : سلام (بیحال)
مینسو : چیشده ؟
نامجون : هیچی فقط یکم خستم
مینسو : شاید این چیزی که بهت بگم خستگی رو از تنت بیرون کنه
نامجون : چی؟
مینسو : من جوابم مثبته دوست دخترت میشم
نامجون : وا واقعا (خوشحال)
مینسو : اوهوم
نامجون : محکم بغلش کردم و پیشونیشو بوسیدم .
مینسو : اما نامجون
نامجون : چی ؟
مینسو : من از اینکه تو مافیایی میترسم
نامجون : ببین من هیچوقت به کسایی که عاشقشونم آسیب نمیزنم
مینسو : لبخند
نامجون : بیا بریم بخوابیم
مینسو : باشه . رفتیم تو اتاق و خوابیدیم ......
دوستان بهدلیل تاخیر ببخشید امتحان داشتم :)
داشتم خودمو پرت میکردم پایین که یهو به عقب کشیده شدم و پرت شدم رو زمین
نامجون : دیوونه داشتی چیکار میکردی میدونی اگه چیزیت میشد من چیکار میکردم (باداد)
مینسو : مگه مهمه برات اگه مهم بود انقدر منو نمیزدی منو ندیمه نمیکردی منو محدود نمیکردی من هیچکس رو تو این دنیا ندارم
ویو نامجون
با حرفاش قلبم درد گرفت رفتم بغلش کردم .
نامجون : واسه ی من تو خیلی مهمی اگه تو نمیومدی توی زندگی من من هیچوقت رنگ زندگی رو به خودم نمیدیدم بهت قول ازت محافظت کنم
مینسو : تا فردا بهم فرصت بده
نامجون : دیدم خوابش برد بغلش کردم بردمش عمارت لباساشو عوض کردم (منحرف نباشید😂) رفتم کنارش دراز کشیدم بغلش کردم و خوابیدم
ویو مینسو
صبح بلند شدم که دیدم لباسام عوض شده
مینسو : نامجون نامجون
نامجون : چته باز ؟(خواب آلود)
مینسو : من چرا لباسام عوض شده
نامجون : نکنه میخواستی شب با اون لباسا بخوابی
مینسو : خب خودم عوض میکردم
نامجون : اذیت میشدی راستی جوابت یادت نره امروزم کار نمیکنی
مینسو : پس چیکار کنم جلو اون همه خدمتکار
نامجون : همه رو مرخص کردم امروز رو تنهایی اما زود میام پیشت باشه؟
مینسو : باشه
پرش زمانی به شب
ویو مینسو
تقریبا شب شده بود و دیدم کلید چرخید و نامجون اومد تو
مینسو : سلام نامجون
نامجون : سلام (بیحال)
مینسو : چیشده ؟
نامجون : هیچی فقط یکم خستم
مینسو : شاید این چیزی که بهت بگم خستگی رو از تنت بیرون کنه
نامجون : چی؟
مینسو : من جوابم مثبته دوست دخترت میشم
نامجون : وا واقعا (خوشحال)
مینسو : اوهوم
نامجون : محکم بغلش کردم و پیشونیشو بوسیدم .
مینسو : اما نامجون
نامجون : چی ؟
مینسو : من از اینکه تو مافیایی میترسم
نامجون : ببین من هیچوقت به کسایی که عاشقشونم آسیب نمیزنم
مینسو : لبخند
نامجون : بیا بریم بخوابیم
مینسو : باشه . رفتیم تو اتاق و خوابیدیم ......
دوستان بهدلیل تاخیر ببخشید امتحان داشتم :)
۱۰.۶k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.