(دینا سلطنت )
(دینا سلطنت )
پارت ۶۰
// این آلیس دیونه هست نکنه به همه بگه که رزرخ دخترم هست این بار سرم را از دست میدم //
آلیس: راستش عالیجناب راکان ...
راکان : ملکه و پادشاه میخواستم چیزی بهتون بگم
پادشاه: راکان پسرم نباید تو حرف بقیه بپرید
راکان : راستش پادشاه نمیخواست بانو آلیس بگن میخواست ام خودم بگم
ملکه و پادشاه و همچینی همه به رامان نگاه میکردن خونه راکتن هم با لکنت گفت
راکان : راستش میخواستم بگم من میخواهم ازدواج کنم
ملکه : خب چرا زود تر نگفتی خودم برات بهتر همسر را میگیرم
راکان : نه من میخواهم کسی که خودم میخواهم ازدواج کنم
پادشاه: عاشق شدی پسرم
جونکوک: بله پادشاه درست گفتید
ملکه : چی عاشق کی بهم بگو پسرم
راکان : راستش چجوری بگم مادر
آلیس: دوشیزه ونوس
ملکه و پادشاه زود سمته آلیس نگاه کردن و ملکه با خشم گفت
ملکه : کدوم ونوس رو میگید
آلیس: ندیمه شخصیم
ملکه با عصبانیت گفت
ملکه : میفهمید چی دارید میگید مگر ما دیوانه هستیم که ندیمه را برایش بگیریم
آلیس: چرا از دسته من عصبانی میشوید این خواسته پسر شماست
لیدیا با نفرت به راکان نگاه میکرد زود از اونجا بلند شد و سمته اتاق اش رفت آلیس خنده ای کرد و دم گوشه شاهزاده گفت
آلیس: شاهزاده لیدیا را دیدید که چقدر عصبی شد
@h41766101
پارت ۶۰
// این آلیس دیونه هست نکنه به همه بگه که رزرخ دخترم هست این بار سرم را از دست میدم //
آلیس: راستش عالیجناب راکان ...
راکان : ملکه و پادشاه میخواستم چیزی بهتون بگم
پادشاه: راکان پسرم نباید تو حرف بقیه بپرید
راکان : راستش پادشاه نمیخواست بانو آلیس بگن میخواست ام خودم بگم
ملکه و پادشاه و همچینی همه به رامان نگاه میکردن خونه راکتن هم با لکنت گفت
راکان : راستش میخواستم بگم من میخواهم ازدواج کنم
ملکه : خب چرا زود تر نگفتی خودم برات بهتر همسر را میگیرم
راکان : نه من میخواهم کسی که خودم میخواهم ازدواج کنم
پادشاه: عاشق شدی پسرم
جونکوک: بله پادشاه درست گفتید
ملکه : چی عاشق کی بهم بگو پسرم
راکان : راستش چجوری بگم مادر
آلیس: دوشیزه ونوس
ملکه و پادشاه زود سمته آلیس نگاه کردن و ملکه با خشم گفت
ملکه : کدوم ونوس رو میگید
آلیس: ندیمه شخصیم
ملکه با عصبانیت گفت
ملکه : میفهمید چی دارید میگید مگر ما دیوانه هستیم که ندیمه را برایش بگیریم
آلیس: چرا از دسته من عصبانی میشوید این خواسته پسر شماست
لیدیا با نفرت به راکان نگاه میکرد زود از اونجا بلند شد و سمته اتاق اش رفت آلیس خنده ای کرد و دم گوشه شاهزاده گفت
آلیس: شاهزاده لیدیا را دیدید که چقدر عصبی شد
@h41766101
۳.۱k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.