پارت ۶
بهش کردم خواب بود بقلش کردم که اشکام چند برابر راهشونو به گونه ها باز کردن اما دیگه نمیتونستم همین الان وقتی نگاش میکنم لبخند بزنم انگار با یه حرکت همه ی عشقش از بین رفت اما آیا درسته من دارم بچه ای که پدرش اینجوری تو روم درباره ی عشق جدیدش حرف میزد بزرگ کنم ه.هرچی باشه اون یه جنینه کوچولوعه من باید مواظبش باشم اون از پوست و خونم بهم نزدیک تره حتی فکر کردن به همچین چیزی باعث میشه باهام قهر کنه مگه نه(گریه)
توی کاغذی که به یخچال چسبونده بودم نوشتم
<<ا/ت رفت میتونی دوست دختره جدیدت رو بیاری>>
اینو نوشتم و از شدت گریه با زانو افتادم زمین
نه خیلی بی رحمی خیلی
پا تند کردم و از اون عمارت زدن بیرون جلوتر یه هتل خوب بود میتونستم بدونه گرفتنه هیچ تاکسی به اکنجا برسم پس سریع وارد هتل شدم و کلید اتاق رو گرفتم
(خلاصه ا/ت تمام شب رو گریه کرد جوری که آخر نفسش بند اومده بود و خوب نمیتونست نفس بکشه و چشماش از شدت باریدن زیادشون میسوختن اما پسرک مستع ما بی خیر از هیچ کدوم از این داستان ها از خواب بیدار شد چشماش تار میدید اما بالاخره واضح شد بلند شد و اسمه ا/ت رو چند باری صدا زد با تعجب بلند شد اونکه همیشه با روی خندان بهش صبح بخیر میگفت الان کجاست پشته گردنشو میخاروند که رسید به آشپزخونه و نامه روی یخچال رو دید
توی کاغذی که به یخچال چسبونده بودم نوشتم
<<ا/ت رفت میتونی دوست دختره جدیدت رو بیاری>>
اینو نوشتم و از شدت گریه با زانو افتادم زمین
نه خیلی بی رحمی خیلی
پا تند کردم و از اون عمارت زدن بیرون جلوتر یه هتل خوب بود میتونستم بدونه گرفتنه هیچ تاکسی به اکنجا برسم پس سریع وارد هتل شدم و کلید اتاق رو گرفتم
(خلاصه ا/ت تمام شب رو گریه کرد جوری که آخر نفسش بند اومده بود و خوب نمیتونست نفس بکشه و چشماش از شدت باریدن زیادشون میسوختن اما پسرک مستع ما بی خیر از هیچ کدوم از این داستان ها از خواب بیدار شد چشماش تار میدید اما بالاخره واضح شد بلند شد و اسمه ا/ت رو چند باری صدا زد با تعجب بلند شد اونکه همیشه با روی خندان بهش صبح بخیر میگفت الان کجاست پشته گردنشو میخاروند که رسید به آشپزخونه و نامه روی یخچال رو دید
۱۱.۷k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.