شعر بچه بازی ایرج میرزا
شعر بچه بازی ایرج میرزا
که یا رب بچّهبازی خود چه کارست
که بر وی عارف و عامی دُچارست
چرا این رسم جز در مُلکِ ما نیست
وگر باشد بدینسان بَرمَلا نیست
اروپایی بدان گردن فرازی
نداند راه و رسم بچّه بازی
چو باشد مُلکِ ایران محشرِ خر
خرِ نر میسِپوزَد بر خرِ نر
شنید این نکته را دارایِ هوشی
برآورد از درونِ دل خروشی
که تا این قوم در بندِ حجابند
گرفتارِ همین شَیءِ عِجابَند
حجابِ دختران ماه غَبغَب
پسرها را کند همخوابۀ شب
تو بینی آن پسر شوخست و شنگست
برایِ عشق ورزیدن قشنگست
نبینی خواهرِ بی معجرش را
که تا دیوانهگردی خواهرش را
چو این محجوبه آن مشهودِ عامست
نه بر عارف، نه بر عامی مَلامَست
اگر عارف در ایران داشت باور
که باشد در سفر مترِس میسر
به کونِ زیر سر هرگز نمیساخت
به عبدی جان و غیره دل نمیباخت
تو طعمِ کُس نمیدانی که چونست
والّا تف کنی بر هر چه کونست
در آن محفل که باشد فرجِ گلگون
ز کون صحبت مکن گُه میخورد کون
ترا اصلِ وطن کس بود کون چیست
چرا حبِّ وطن اندر دلت نیست
مگر حسِّ وطن خواهی نداری
که کس را در ردیفِ کون شماری
بگو آن عارفِ عامی نما را
که گم کردی تو سوراخِ دُعا را
بود کون کردن اندر رأی کس کن
چو جلقی لیک جلقِ با تعفّن
خدایا تا کی این مردان به خوابند
زنان تا کی گرفتارِ حجابند
چرا در پرده باشد طلعتِ یار
خدایا زین معّما پرده بردار
مگر زن در میانِ ما بشر نیست؟
مگر زن در تمیزِ خیر و شرّ نیست؟
https://sheromehr.ir/%DA%A9%D9%87-%DB%8C%D8%A7-%D8%B1%D8%A8-%D8%A8%DA%86%D9%91%D9%87%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%DA%86%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%DA%86%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2/
که یا رب بچّهبازی خود چه کارست
که بر وی عارف و عامی دُچارست
چرا این رسم جز در مُلکِ ما نیست
وگر باشد بدینسان بَرمَلا نیست
اروپایی بدان گردن فرازی
نداند راه و رسم بچّه بازی
چو باشد مُلکِ ایران محشرِ خر
خرِ نر میسِپوزَد بر خرِ نر
شنید این نکته را دارایِ هوشی
برآورد از درونِ دل خروشی
که تا این قوم در بندِ حجابند
گرفتارِ همین شَیءِ عِجابَند
حجابِ دختران ماه غَبغَب
پسرها را کند همخوابۀ شب
تو بینی آن پسر شوخست و شنگست
برایِ عشق ورزیدن قشنگست
نبینی خواهرِ بی معجرش را
که تا دیوانهگردی خواهرش را
چو این محجوبه آن مشهودِ عامست
نه بر عارف، نه بر عامی مَلامَست
اگر عارف در ایران داشت باور
که باشد در سفر مترِس میسر
به کونِ زیر سر هرگز نمیساخت
به عبدی جان و غیره دل نمیباخت
تو طعمِ کُس نمیدانی که چونست
والّا تف کنی بر هر چه کونست
در آن محفل که باشد فرجِ گلگون
ز کون صحبت مکن گُه میخورد کون
ترا اصلِ وطن کس بود کون چیست
چرا حبِّ وطن اندر دلت نیست
مگر حسِّ وطن خواهی نداری
که کس را در ردیفِ کون شماری
بگو آن عارفِ عامی نما را
که گم کردی تو سوراخِ دُعا را
بود کون کردن اندر رأی کس کن
چو جلقی لیک جلقِ با تعفّن
خدایا تا کی این مردان به خوابند
زنان تا کی گرفتارِ حجابند
چرا در پرده باشد طلعتِ یار
خدایا زین معّما پرده بردار
مگر زن در میانِ ما بشر نیست؟
مگر زن در تمیزِ خیر و شرّ نیست؟
https://sheromehr.ir/%DA%A9%D9%87-%DB%8C%D8%A7-%D8%B1%D8%A8-%D8%A8%DA%86%D9%91%D9%87%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%DA%86%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%DA%86%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2/
۸۷۳
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.