دزد p5
...ا/ت...
اخه چرا منو انتخاب کرد دفعهی قبلی هم منو برد اما ایندفعه نمیتونم برم اخه اونا زیاد شدن
ا/ت:خ..خانم
اجوما:چته
ا/ت:میشه من نبرم؟
اجوما:چی؟میخوای مخالفت کنی؟
ا/ت:ا...اخه__
اجوما:نخیر زودباش برو
ا/ت:چ...چشم
...ا/ت...
اجوما نوشیدنی ها رو بهم داد اما چون استرس داشتم دستام میلرزید...ا/ت قوی باش مثلا قراره چی بشه؟
(ا/ت با نوشیدنی ها به طرف دوستای جونگ کوک میرفت اما هرچقدر که نزدیکتر میشد بیشتر استرس میگرفت و دستاش بیشتر میلرزید...ا/ت داشت نوشیدنی ها رو به مهمونا میداد اما چون دستاش میلرزید نوشیدنی ها از دستش افتاد و روی جونگ کوک ریخت)
...ا/ت...
وای نه خراب کردم
هوسوک:وای اینجا رو نگاه کن (میخنده)
یونگی:حواست کجاست دختره ی هر*زه؟
(جونگ کوک با چهره ی عصبی به ا/ت نگاه میکنه)
جونگ کوک:چیکار کردی؟ (عصبی)
...ا/ت...
نمیدونستم چی بگم
ا/ت:ب...ب...ببخ...بخشید م...متا...متاسفم
نامجون:بچه بیاید بریم بزارید اقای جئون خدمتکارش رو تنبیه کنه (پوزخند)
هوسوک:اما من میخوام ببینم
نامجون:خف*ه شو خودمون کار و زندگی داریم
هوسوک:باشه
(مهمونای جونگ کوک میرن)
...جونگ کوک...
من ادمی هستم که خیلی زود عصبی میشه و بخاطر همین کسی باهام شوخی نمیکنه به خاطر دست و پا چلفتی بودن ا/ت عصبی شدم
(جونگ کوک دست ا/ت رو میگیره و به اتاقش میبره و هلش میده...لباسش رو در میاره و به ا/ت پرت میکنه)
جونگ کوک:باید زود تمیزش کنی!
ا/ت:ق...قربان...چجوری
جونگ کوک:وقتی داشتی رو من میریختیش باید فکر اینم میکردی!
ا/ت:ا...اما از...قصد نبود
جونگ کوک:خف*ه شو و کاری که گفتم رو انجام بده در غیر این صورت نه چیزی میخوری نه میخوابی!
ا/ت:ام...اما
جونگ کوک:خف*ه شو!
(ا/ت بغض میکنه و یه قطره اشک از چشماش میاد)
...جونگ کوک...
دارم زیاده روی میکنم؟اخه با دست خالی که نمیشه لباس رو تمیز کرد
جونگ کوک:خب!ببرش دیگه تمیزش کن!ببرش بندازش لباس شویی
ا/ت:چ...چی؟چ...چشم
(ا/ت لباس رو برمیداره و با عجله میره بیرون)
...جونگ کوک...
اصلا چرا اینکارو کردم؟هرکس دیگه ای بود اونقدر میزدمش تا بمیره اما...
(اجوما میاد داخل)
اجوما:تو چت شده؟
جونگ کوک:تو اینجا چه غلطی میکنی؟
اجوما:انتظار داشتم بکشیش
جونگ کوک:خب...اون هنوز چیزی نمیدونه بخاطر همین بهش رحم کردم
اجوما:چرا اینجوری میکنی؟تو ازش خوشت میاد
جونگ کوک:دهنتو ببند چرا باید...خب...
اجوما:میدونستم توئه عو*ضی از این دختر خوشت میاد! (خنده و فریاد)
جونگ کوک:ساکت شو
اجوما:ای حروم زا*ه (با خنده از اتاق بیرون میره)
...جونگ کوک...
مطمئنم همش چرته من عاشق ا/ت بشم؟من اونو فقط دوروزه میشناسم هوفففف بهتره بخوابم خستم
#فیک
اخه چرا منو انتخاب کرد دفعهی قبلی هم منو برد اما ایندفعه نمیتونم برم اخه اونا زیاد شدن
ا/ت:خ..خانم
اجوما:چته
ا/ت:میشه من نبرم؟
اجوما:چی؟میخوای مخالفت کنی؟
ا/ت:ا...اخه__
اجوما:نخیر زودباش برو
ا/ت:چ...چشم
...ا/ت...
اجوما نوشیدنی ها رو بهم داد اما چون استرس داشتم دستام میلرزید...ا/ت قوی باش مثلا قراره چی بشه؟
(ا/ت با نوشیدنی ها به طرف دوستای جونگ کوک میرفت اما هرچقدر که نزدیکتر میشد بیشتر استرس میگرفت و دستاش بیشتر میلرزید...ا/ت داشت نوشیدنی ها رو به مهمونا میداد اما چون دستاش میلرزید نوشیدنی ها از دستش افتاد و روی جونگ کوک ریخت)
...ا/ت...
وای نه خراب کردم
هوسوک:وای اینجا رو نگاه کن (میخنده)
یونگی:حواست کجاست دختره ی هر*زه؟
(جونگ کوک با چهره ی عصبی به ا/ت نگاه میکنه)
جونگ کوک:چیکار کردی؟ (عصبی)
...ا/ت...
نمیدونستم چی بگم
ا/ت:ب...ب...ببخ...بخشید م...متا...متاسفم
نامجون:بچه بیاید بریم بزارید اقای جئون خدمتکارش رو تنبیه کنه (پوزخند)
هوسوک:اما من میخوام ببینم
نامجون:خف*ه شو خودمون کار و زندگی داریم
هوسوک:باشه
(مهمونای جونگ کوک میرن)
...جونگ کوک...
من ادمی هستم که خیلی زود عصبی میشه و بخاطر همین کسی باهام شوخی نمیکنه به خاطر دست و پا چلفتی بودن ا/ت عصبی شدم
(جونگ کوک دست ا/ت رو میگیره و به اتاقش میبره و هلش میده...لباسش رو در میاره و به ا/ت پرت میکنه)
جونگ کوک:باید زود تمیزش کنی!
ا/ت:ق...قربان...چجوری
جونگ کوک:وقتی داشتی رو من میریختیش باید فکر اینم میکردی!
ا/ت:ا...اما از...قصد نبود
جونگ کوک:خف*ه شو و کاری که گفتم رو انجام بده در غیر این صورت نه چیزی میخوری نه میخوابی!
ا/ت:ام...اما
جونگ کوک:خف*ه شو!
(ا/ت بغض میکنه و یه قطره اشک از چشماش میاد)
...جونگ کوک...
دارم زیاده روی میکنم؟اخه با دست خالی که نمیشه لباس رو تمیز کرد
جونگ کوک:خب!ببرش دیگه تمیزش کن!ببرش بندازش لباس شویی
ا/ت:چ...چی؟چ...چشم
(ا/ت لباس رو برمیداره و با عجله میره بیرون)
...جونگ کوک...
اصلا چرا اینکارو کردم؟هرکس دیگه ای بود اونقدر میزدمش تا بمیره اما...
(اجوما میاد داخل)
اجوما:تو چت شده؟
جونگ کوک:تو اینجا چه غلطی میکنی؟
اجوما:انتظار داشتم بکشیش
جونگ کوک:خب...اون هنوز چیزی نمیدونه بخاطر همین بهش رحم کردم
اجوما:چرا اینجوری میکنی؟تو ازش خوشت میاد
جونگ کوک:دهنتو ببند چرا باید...خب...
اجوما:میدونستم توئه عو*ضی از این دختر خوشت میاد! (خنده و فریاد)
جونگ کوک:ساکت شو
اجوما:ای حروم زا*ه (با خنده از اتاق بیرون میره)
...جونگ کوک...
مطمئنم همش چرته من عاشق ا/ت بشم؟من اونو فقط دوروزه میشناسم هوفففف بهتره بخوابم خستم
#فیک
۱.۸k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.