♢رنگ خون♢
♢رنگ خون♢
^P①⑦^
__________________________________
+اصلا باورم نمیشه..م..من دارم مامان میشم؟!
~آره ا.ت داری مامان میشییی
+یه لحظه یاد اون شب رابطم با تهیونگ افتادم یعنی من الان از اون باردارم اون بابای بچمه ذوقم کم شد نبتید بزارم تهیونگ بفهمه
+عامم میشه بریم خونه؟
~آره..آره بریم...رفتیم خونه ناهار خوردیمو من رفتم یکم بخوابم لالایی هم تو بغلم بودو داشتم باهاش حرف میزدم
+لالایی من باید چی کار کنم؟ بچه ماله تهیونگم هست ولی اون منو ول کرده نمیخوام بفهمه بچه دار شدمو نمیخوام بچه رو سقط کنم باید زود تر یه خونه پیدا کنم
&ویو یونا &
میخواستم بیام تو اتاق ک شنیدم ا.ت داره حرف میزنه یکم فضولیم گل کردو وایسادم ببینم چی میگه وای یعنی تهیونگ باعث این کار شده یهو احساس کردم ا.ت میخواد دروو باز کنه سریع دوییدم تو آشپزخونه و مشغول ی کاری شدم ک ا.ت اومد
~عه ا.ت چیزی میخوای
+نه اومدم آب بخورم
^P①⑦^
__________________________________
+اصلا باورم نمیشه..م..من دارم مامان میشم؟!
~آره ا.ت داری مامان میشییی
+یه لحظه یاد اون شب رابطم با تهیونگ افتادم یعنی من الان از اون باردارم اون بابای بچمه ذوقم کم شد نبتید بزارم تهیونگ بفهمه
+عامم میشه بریم خونه؟
~آره..آره بریم...رفتیم خونه ناهار خوردیمو من رفتم یکم بخوابم لالایی هم تو بغلم بودو داشتم باهاش حرف میزدم
+لالایی من باید چی کار کنم؟ بچه ماله تهیونگم هست ولی اون منو ول کرده نمیخوام بفهمه بچه دار شدمو نمیخوام بچه رو سقط کنم باید زود تر یه خونه پیدا کنم
&ویو یونا &
میخواستم بیام تو اتاق ک شنیدم ا.ت داره حرف میزنه یکم فضولیم گل کردو وایسادم ببینم چی میگه وای یعنی تهیونگ باعث این کار شده یهو احساس کردم ا.ت میخواد دروو باز کنه سریع دوییدم تو آشپزخونه و مشغول ی کاری شدم ک ا.ت اومد
~عه ا.ت چیزی میخوای
+نه اومدم آب بخورم
۱۱.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.