رمان عاشقم باش 🫀🙃 پارات 17
من،،دیانا میای بریم برای شانتی لباس بگیریم
دیانا،،،مگه از شانتی بدت نمیاد؟
من،،نه الان که فکر میکنم دوستش دارم
ارسلان منو بغل کرد
دیانا،،شانتی جونم بریم برات منو بابایی لباس بگیریم
من،😩😩😩😒😒نگو بابایی
دیانا،،خوب باباشی دیگه
من،،😤😤😤
رفتیم واسه شانتی لباس گرفتیم و رفتیم خونه مامانم چند تا وسیله شانتی رو بگیریم
من،،،خاله خونه ایی
دیانا،،مامانی
مامان دیانا،،،سلام اردیا و شانتی کوچولو
اردیا،،خالهههه ماماننننن
مامان دیانا،،،جونم
منو ارسلان یک زل زدیم بهم😒😒😒😒
رفتیم خونه شام بخوریم
دیانا،،میگم ارسلان
من،،جونم
دیانا،،بریم پیش ابجی نیکات چند روزی پیشش بمونیم
من،،بریم یا میگم لباس بگیریم بریم ترکیه خونه داریم بریم اونجا زندگی کنیم
دیانا،،پس مامان بابام چیی🥺🥺
من،،واسه مامان بابات خونه میگیریم
دیانا،،خیلی دوست دارم🥺
من،،منم دوست دارم
رفتیم شام خوردیم و رفتیم خوابیدیم صبح بود ساعت11:20بود
دیدم شانتی نیست
رفتم سمت حیاط
دیانا،،با ترس ارسلاننن
من،،،چی شده دیانا،
دیانا،،شانتی نیست
من،،شانتی اینجاعه دارم باهاش بازی میکنم
دیانا ،،فکر کردم رفته........
دوباره با خوشگل ترین اومدم
بخونین حال کنید😘😘
دیانا،،،مگه از شانتی بدت نمیاد؟
من،،نه الان که فکر میکنم دوستش دارم
ارسلان منو بغل کرد
دیانا،،شانتی جونم بریم برات منو بابایی لباس بگیریم
من،😩😩😩😒😒نگو بابایی
دیانا،،خوب باباشی دیگه
من،،😤😤😤
رفتیم واسه شانتی لباس گرفتیم و رفتیم خونه مامانم چند تا وسیله شانتی رو بگیریم
من،،،خاله خونه ایی
دیانا،،مامانی
مامان دیانا،،،سلام اردیا و شانتی کوچولو
اردیا،،خالهههه ماماننننن
مامان دیانا،،،جونم
منو ارسلان یک زل زدیم بهم😒😒😒😒
رفتیم خونه شام بخوریم
دیانا،،میگم ارسلان
من،،جونم
دیانا،،بریم پیش ابجی نیکات چند روزی پیشش بمونیم
من،،بریم یا میگم لباس بگیریم بریم ترکیه خونه داریم بریم اونجا زندگی کنیم
دیانا،،پس مامان بابام چیی🥺🥺
من،،واسه مامان بابات خونه میگیریم
دیانا،،خیلی دوست دارم🥺
من،،منم دوست دارم
رفتیم شام خوردیم و رفتیم خوابیدیم صبح بود ساعت11:20بود
دیدم شانتی نیست
رفتم سمت حیاط
دیانا،،با ترس ارسلاننن
من،،،چی شده دیانا،
دیانا،،شانتی نیست
من،،شانتی اینجاعه دارم باهاش بازی میکنم
دیانا ،،فکر کردم رفته........
دوباره با خوشگل ترین اومدم
بخونین حال کنید😘😘
۲۸.۹k
۰۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.