عشق مافیایی(جونگ کوک و ماریان)(p10)

جونگ کوک ویو
وقتی رفت منم یه فیلم ترسناک گذاشتم ماریان اومد دستش پر خوراکی بود همشونو گذاشت روی میز به جز یه ظرف دیگه
_تو اون چیه
+ پاستیل
_برای چی بغلش کردی
+ نمیخوام بهت بدم
_چرا
+چون پاستیل خط قرمز منه(جدی)
راستش خندم گرفته بود آخه آدم به این خشنی چجوری پاستیل خط قرمزشه کثافت کیوووتتت راستش این مدت فهمیدم که عاشق ماریان شدم (نکته: دو هفته از اومدن جونگ کوک به آمریکا میگذره) ولی نمیدونم چطوری بهش بگم حس میکنم اون هیچ حسی بهم نداره همینجوری زل زده بودم بهش
+ تلویزیون من نیستم ها اونجاست (به تلویزیون اشاره میکنه)
_ماریان..... میخوام..... یه چیزی بگم
+ خب بگو
_راستش...... هیچی ولش کن
ماریان ویو
داشتم فیلم نگاه میکردم که دیدم زل زده بهم (مکالمه) همینجوری زل زده بودیم به هم که یهو یه چیزی پرید تو تلویزیون و صدای ترسناکی داد منم که عین سگ میترسیدم پریدم بغل جونگ کوک چند دقیقه همینجوری بغلش بودم خواستم از بغلش بیام بیرون
_همینجا جات خوبه
+ ولم کن
_نچ
+ نظرت چیه فیلم رو عوض کنیم
_(خنده)
+چرا میخندی
_هیچی ولش کن
یه فیلم دیگه گذاشت داشتیم میدیدیم که یهو صحنه دار شد به جونگ کوک نگاه کردم عرق کرده بود........