trust me part. 35
بهم اعتماد کن
پارت 35
(≡^∇^≡)(≡^∇^≡)(≡^∇^≡)(≡^∇^≡)
(از دید هوپی)
هوپی:هوف ماها
در اتاق رو بستم سمت اتاق خودم رفتم
هوپی: یونگی رفتی پایین؟
یونگی: صبر کن موهامو شونه بزنم
هوپی: مگه از اون موقع چی کار می کردی
یونگی: سشوار
هوپی:😑نمی خواد انقدر به خودت برسی یک دفعه دیدی یکی از خدمتکارا گلوتو گرفت
یونگی: الان حسودی کردی؟
هوپی: نخیر اصلا
یونگی: صبر کن😂الان حسودی کردی؟
هیچ جوابی ندادمو پشتمو بهش کردم
از پشت بغلم کرد و کنار گوشم گفت
یونگی: اگر می خواستم با کسی باشم توی این چند ماه می بودم
روی گوشمو بوسید و دستمو گرفت و از اتاق رفتیم بیرون
جین: اییی کمرم کوک یواش تر ماساژ بده لعنتی
کوک: معلوم نیست دیشب نامی چی سرت اورده که این شدی
یک دفعه نامی یک زد پس کلش
نامی: سرت تو کار خودت باشه بچه
کوک: یاااااا نامجوناااااا دردم گرفت
نامی: تا تو باشی ک فضولی
جین: ایییییییی اخخخخخ
«فلش بک»
(خب اینجاش بازم اسمات داشت 😂هرکس می خواد بیاد دایرکت یا بگین بزارم توی کامنتا)
«فلش بک»
(از اینجا به بعد اسمات نداره😂)
کوک کنار گوش جین رفت و یواش کنار گوشش گفت
کوک: حالا چند تا راند رفتین هیونگ
جین:( یا صدای بلند) گمشو گمشو حوصله هیچ خری رو ندارم دیگه نمی خوام خواب یکی تونم بدم
نامجون: حتی من؟
جین اب دهنشو یا صدا قورت میده
جین: نمیدونم( بچه گرخید😂😂😂😂)
(دو هفته بعد)
کلی این دو هفته تمام کارم شده بود رفتم پیش جیمین و خندیدن و گریه کردن باهاش
درسته نمیتونست جوابمو بده ولی جین گفت میتونه صدا مو بشنوه
توی این دو هفته از زبون جین که شنیدم می گفت خیلی حال جیمین بهتر شده سطح هوشیاریش 45 درصد شده بود
امروزم مثل همه روزا کنار تختش تختش پاشدم
بلندی یه صورتش زدم و دستشو محکم تر گرفتم که حس کردم اونم داره دستمو میگره
دستمو یکم ازاد کرد دیدم داره دستمو فشار میدم
اشکام میامد نمیدونستم چیکار کنم
که در اتاق باز شد و هوپی و یونگی هر دو باهم امدن داخل
هوپی تا منو دید که گریه می کنم سر جاش میخ کوب شد
با اون دستم به جیمین نشون دادم و همون جوری که زبونم بند میامد گفتم
ماها: د..... دس... ستم... رو.... گرف
یونگی: ماها خوبی؟
دوباره دستمو فشار داد به صورتش نگاه کردم دیدم داره چشماشو باز می کنه
بنمایند در خماری😁
نظر یادتون نره که با دمپایی میام سراقتون😈
دوست دارمممم 😍
پارت 35
(≡^∇^≡)(≡^∇^≡)(≡^∇^≡)(≡^∇^≡)
(از دید هوپی)
هوپی:هوف ماها
در اتاق رو بستم سمت اتاق خودم رفتم
هوپی: یونگی رفتی پایین؟
یونگی: صبر کن موهامو شونه بزنم
هوپی: مگه از اون موقع چی کار می کردی
یونگی: سشوار
هوپی:😑نمی خواد انقدر به خودت برسی یک دفعه دیدی یکی از خدمتکارا گلوتو گرفت
یونگی: الان حسودی کردی؟
هوپی: نخیر اصلا
یونگی: صبر کن😂الان حسودی کردی؟
هیچ جوابی ندادمو پشتمو بهش کردم
از پشت بغلم کرد و کنار گوشم گفت
یونگی: اگر می خواستم با کسی باشم توی این چند ماه می بودم
روی گوشمو بوسید و دستمو گرفت و از اتاق رفتیم بیرون
جین: اییی کمرم کوک یواش تر ماساژ بده لعنتی
کوک: معلوم نیست دیشب نامی چی سرت اورده که این شدی
یک دفعه نامی یک زد پس کلش
نامی: سرت تو کار خودت باشه بچه
کوک: یاااااا نامجوناااااا دردم گرفت
نامی: تا تو باشی ک فضولی
جین: ایییییییی اخخخخخ
«فلش بک»
(خب اینجاش بازم اسمات داشت 😂هرکس می خواد بیاد دایرکت یا بگین بزارم توی کامنتا)
«فلش بک»
(از اینجا به بعد اسمات نداره😂)
کوک کنار گوش جین رفت و یواش کنار گوشش گفت
کوک: حالا چند تا راند رفتین هیونگ
جین:( یا صدای بلند) گمشو گمشو حوصله هیچ خری رو ندارم دیگه نمی خوام خواب یکی تونم بدم
نامجون: حتی من؟
جین اب دهنشو یا صدا قورت میده
جین: نمیدونم( بچه گرخید😂😂😂😂)
(دو هفته بعد)
کلی این دو هفته تمام کارم شده بود رفتم پیش جیمین و خندیدن و گریه کردن باهاش
درسته نمیتونست جوابمو بده ولی جین گفت میتونه صدا مو بشنوه
توی این دو هفته از زبون جین که شنیدم می گفت خیلی حال جیمین بهتر شده سطح هوشیاریش 45 درصد شده بود
امروزم مثل همه روزا کنار تختش تختش پاشدم
بلندی یه صورتش زدم و دستشو محکم تر گرفتم که حس کردم اونم داره دستمو میگره
دستمو یکم ازاد کرد دیدم داره دستمو فشار میدم
اشکام میامد نمیدونستم چیکار کنم
که در اتاق باز شد و هوپی و یونگی هر دو باهم امدن داخل
هوپی تا منو دید که گریه می کنم سر جاش میخ کوب شد
با اون دستم به جیمین نشون دادم و همون جوری که زبونم بند میامد گفتم
ماها: د..... دس... ستم... رو.... گرف
یونگی: ماها خوبی؟
دوباره دستمو فشار داد به صورتش نگاه کردم دیدم داره چشماشو باز می کنه
بنمایند در خماری😁
نظر یادتون نره که با دمپایی میام سراقتون😈
دوست دارمممم 😍
۲۴.۶k
۰۳ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.