رمان عشق سیاه و سفید..~part: 49
(کیونگ به کمرو پشت ا/ت لگد میزنه.... دیگه دست ور میداره و میره عقب و به ا/ت میگه:...)
کیونگ:تا فردا غروب همینجا میمونی.....
(ازاتاق خارج میشه و درم محکم میبنده جوری که ا/ت میترسه و میپره و چشاشو روهم فشار میده.....ا/ت از درد به خودش پیچیده.... شکمشو گرفته کمرشو اصن از درد نمیدونه کجارو بگیره....)
(بیچارع ا/ت که تغذیه یدرست حسابی نداشت و کلا باید تا فردا غروب چیزی نخورع..... خیلی سخته بشدت سخته ا/ت اصلا وضعیت خوبی نداره...... و همچنان داره گریه میکنه... یه ساعت روی دیواربود از بس گریه کرده چشاش تار میبینه چشاشو بازو بسته میکنه تا بتونه بهتر ببینه و بالاخره موفق میشه.... میبینع ساعت ۴ شده..... هی با خودش حرف میزنه:.....)
ا/ت: اخه خدایا من چه گناهی کردم؟!.... چرا باید این همه عذاب بکشم؟! اصن ایکاش زود بمیرم... به جایی رسیده که دلم میخواد خودکشی کنم.... اخه چرا نمیمرم ایکاش بمیرم اخه این دنیا چی داره که من توش موندم و دارم زندگی میکنم.... وای وای وای اصن نمیدونم باید چیکاری کنم؟! خدااااا(و همچنان گریه گریه گریع)
☆
☆
☆
(پرش زمانی به ساعت۷:٠٠صبح)
(ا/ت مرده ی متحرک شده اصن تکون نمیخوره ولی چشاش بازه و لباش خشک شده و سفید از بدنش خون چکیده و به لباساش مالیده و مخصوصا انقدر خون شدیدبود که کمی رویزمین ریخته پاهاشم همینطور ولی بیشتر کمرش خون ریزی کرده....)
☆
☆
☆
(پرش زمانی به ظهر)
.. ★
.. ★
.. ★
کیونگ:تا فردا غروب همینجا میمونی.....
(ازاتاق خارج میشه و درم محکم میبنده جوری که ا/ت میترسه و میپره و چشاشو روهم فشار میده.....ا/ت از درد به خودش پیچیده.... شکمشو گرفته کمرشو اصن از درد نمیدونه کجارو بگیره....)
(بیچارع ا/ت که تغذیه یدرست حسابی نداشت و کلا باید تا فردا غروب چیزی نخورع..... خیلی سخته بشدت سخته ا/ت اصلا وضعیت خوبی نداره...... و همچنان داره گریه میکنه... یه ساعت روی دیواربود از بس گریه کرده چشاش تار میبینه چشاشو بازو بسته میکنه تا بتونه بهتر ببینه و بالاخره موفق میشه.... میبینع ساعت ۴ شده..... هی با خودش حرف میزنه:.....)
ا/ت: اخه خدایا من چه گناهی کردم؟!.... چرا باید این همه عذاب بکشم؟! اصن ایکاش زود بمیرم... به جایی رسیده که دلم میخواد خودکشی کنم.... اخه چرا نمیمرم ایکاش بمیرم اخه این دنیا چی داره که من توش موندم و دارم زندگی میکنم.... وای وای وای اصن نمیدونم باید چیکاری کنم؟! خدااااا(و همچنان گریه گریه گریع)
☆
☆
☆
(پرش زمانی به ساعت۷:٠٠صبح)
(ا/ت مرده ی متحرک شده اصن تکون نمیخوره ولی چشاش بازه و لباش خشک شده و سفید از بدنش خون چکیده و به لباساش مالیده و مخصوصا انقدر خون شدیدبود که کمی رویزمین ریخته پاهاشم همینطور ولی بیشتر کمرش خون ریزی کرده....)
☆
☆
☆
(پرش زمانی به ظهر)
.. ★
.. ★
.. ★
۶.۶k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.