𝐝𝐫𝐮𝐧𝐤 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞
<<𝐝𝐫𝐮𝐧𝐤 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞>>
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏
از زبان تهیونگ: امروز ا/ت باهام سرد بود ولی فقط یه قهر ساده بود داشتم با یه دختره صحبت میکردم که قهر کرد با صدای ا/ت به خودم اومدم
ا/ت: استاد یلحظه میتونم برم بیرون؟
استاد: سریع
تهیونگ: استاد منم میرم
استاد: فک نکنم بهت اجازه داده باشم
تهیونگ: نکنه میخوای اخراج شی.
سریع رفتم دنبال ا/ت تا آشتیش بدم اما کوک رو دیدم کوک یکی از دشمنای منه داشت ا/ت رو اذیت میکرد خون جلو چشمام رو گرفت
تهیونگ: داری چه غلطی میکنی
کوک: به تو زبطی نداره نکنه داره؟
ات: برو تهیونگ فرار کن لطفااا
تهیونگ: ولت نمیکنم پیش این مرتیکه
کوک: پس ولش نمیکنی؟ بنگ (صدای شلیک تفنگ)<خماری بمونید>
فلش بک به یه سال قبل
از زبان ا\ت:
از تخت خواب قشنگم به سختی پاشدم کشو قوصی دادم و رفتم دسشویی کارای مربوطه رو انجام دادم
امروز روز اول دانشگاهمه سریع باید آماده میشدم سریع به صمیمی ترین دوستم سانا زنگ زدم قرار شد بیاد دنبالم
رفتیم تو دانشگاه سر کلاس تا استاد بیاد
یه پسر توجه منو جلب کرده بود اما خیلی بهش میچسبیدن دلم براش سوخت؛
از زبان تهیونگ:
امروز صبح با صدای زنگ شوگا بیدار شدم قرار بود غروب به یه مراسمی بریم که برای مافیاهاعه کار مهمی نبود اما حتما باید میرفتم
رفتم دانشگاه یه دختره همش نگام میکرد حتما مثل بقیه دخترای اینجا هرز\س بهش اهمیتی ندادم ولی واقعا زیبا بود نمیشد چشم از روش برداشت تا با صدای شوگا حواسم بجاش اومد
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏
از زبان تهیونگ: امروز ا/ت باهام سرد بود ولی فقط یه قهر ساده بود داشتم با یه دختره صحبت میکردم که قهر کرد با صدای ا/ت به خودم اومدم
ا/ت: استاد یلحظه میتونم برم بیرون؟
استاد: سریع
تهیونگ: استاد منم میرم
استاد: فک نکنم بهت اجازه داده باشم
تهیونگ: نکنه میخوای اخراج شی.
سریع رفتم دنبال ا/ت تا آشتیش بدم اما کوک رو دیدم کوک یکی از دشمنای منه داشت ا/ت رو اذیت میکرد خون جلو چشمام رو گرفت
تهیونگ: داری چه غلطی میکنی
کوک: به تو زبطی نداره نکنه داره؟
ات: برو تهیونگ فرار کن لطفااا
تهیونگ: ولت نمیکنم پیش این مرتیکه
کوک: پس ولش نمیکنی؟ بنگ (صدای شلیک تفنگ)<خماری بمونید>
فلش بک به یه سال قبل
از زبان ا\ت:
از تخت خواب قشنگم به سختی پاشدم کشو قوصی دادم و رفتم دسشویی کارای مربوطه رو انجام دادم
امروز روز اول دانشگاهمه سریع باید آماده میشدم سریع به صمیمی ترین دوستم سانا زنگ زدم قرار شد بیاد دنبالم
رفتیم تو دانشگاه سر کلاس تا استاد بیاد
یه پسر توجه منو جلب کرده بود اما خیلی بهش میچسبیدن دلم براش سوخت؛
از زبان تهیونگ:
امروز صبح با صدای زنگ شوگا بیدار شدم قرار بود غروب به یه مراسمی بریم که برای مافیاهاعه کار مهمی نبود اما حتما باید میرفتم
رفتم دانشگاه یه دختره همش نگام میکرد حتما مثل بقیه دخترای اینجا هرز\س بهش اهمیتی ندادم ولی واقعا زیبا بود نمیشد چشم از روش برداشت تا با صدای شوگا حواسم بجاش اومد
۲.۸k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.