(نفرت نا تمام)Part.13 فصل²
ا/ت*ویو
صبح هستش.
دیشب شب سختی رو گذروندم.
جیمین سریع پاشد.
یهو به من نگاه کرد گفت.
جیمین:ما که ماه عسل نرفتیم
ا/ت:خب یعنی چی
جیمین:یعنی بریم
ا/ت:باشه
جیمین:امشب راه میوفتیم.
ا/ت:واقعا اخ جون
شب.
جیمین*ویو
شب هستش بعد شام راه افتادیم به شهر دیگه.
تا بریم ماه عسل.
بعد چند ساعت رسیدیم
.اتاقی که رزرو کرده بودیم.
رفتیم.
۳روز بعد.
امشب میخوام ا/ت رو سوپرایز کنم و از اون دلدرد.
و کمردرد ها واسش بندازم.
ا/ت*ویو
من رفتم بیمارستان.
متوجه شدم حامله هستم امشب به جیمین میخوام بگم.
رفتم خونه.
رفتم تو اتاق دیدم جیمین یهو من رو هل داد روی تخت.
شلوارش رو کند.
شلوار منم کند.
شرتم هم کند.
شرت خودش هم کند.
بهش گفتم وایسا.
وای نستاد.
که میخواست بکنه تو.
گفتم.
ا/ت:من حامله هستم.
پایان
صبح هستش.
دیشب شب سختی رو گذروندم.
جیمین سریع پاشد.
یهو به من نگاه کرد گفت.
جیمین:ما که ماه عسل نرفتیم
ا/ت:خب یعنی چی
جیمین:یعنی بریم
ا/ت:باشه
جیمین:امشب راه میوفتیم.
ا/ت:واقعا اخ جون
شب.
جیمین*ویو
شب هستش بعد شام راه افتادیم به شهر دیگه.
تا بریم ماه عسل.
بعد چند ساعت رسیدیم
.اتاقی که رزرو کرده بودیم.
رفتیم.
۳روز بعد.
امشب میخوام ا/ت رو سوپرایز کنم و از اون دلدرد.
و کمردرد ها واسش بندازم.
ا/ت*ویو
من رفتم بیمارستان.
متوجه شدم حامله هستم امشب به جیمین میخوام بگم.
رفتم خونه.
رفتم تو اتاق دیدم جیمین یهو من رو هل داد روی تخت.
شلوارش رو کند.
شلوار منم کند.
شرتم هم کند.
شرت خودش هم کند.
بهش گفتم وایسا.
وای نستاد.
که میخواست بکنه تو.
گفتم.
ا/ت:من حامله هستم.
پایان
۱۵.۴k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.