بلک رز part 27
رزی
کلافه تویه خیابون راه میرفتم و به جنی فش میدادم .
دختره احمق منو به اون پسره الدنگ فروخت .
_ شیطونه میگه برم هردوشونو زیر مشت و لگد بگیرم ....
وارد یه مرکز خرید بزرگ شدم ، بهتر بود با خرید خودمو سرگرم کنم . همینطور مشغول دید زدن بودم که به یه جواهر فروشی رسیدم.
داشتم به گردنبندای گرون قیمت نگاه میکردم که یکی ازشون بد جوری دلم رو برد .
یه آویز ساده که یه پلاک گل رز مشکی رنگ بهش وصل بود .
از بچگی عاشق گلای رز مشکی بودم .
با لبخند وارد جواهر فروشی شدم ، پسر جوونی که سرگرم گوشیش بود سرشو بالا گرفت و خوش آمد مختصری بهم گفت .
_ عااا میتونم اون گردنبند که پلاک رز مشکی داره رو ببینم ؟
= البته خانوم
گردنبند رو آورد ونشونم داد . با حیرت بهش نگاه کردم . خیلی ظریف و شیک بود ، گردنم کردم و جلوی آینه ایستادم و بهش نگاه کردم
یه جورایی عاشقش شدم .
= خیلی بهتون میاد خانوم ، ظریف و زیبا درست مثل خودتون ...
پوزخند زدم ، خیلی خوب بلد بودن مخ مشتریا شونو بزنن .
مغرورانه نگاهش کردم و گفتم ،
_ میخرمش
گردنبند رو درآوردم و دادم که برام بزاره تویه جعبه
دستمو داخل کیفم بردم که کارت بانکیمو بیارم و حساب کنم ، اما در کمال تعجب کارتم نبود
_ واییی نهههه
دستمو تویه پیشونیم کوبیدم ، حتما تویه کافه جاش گذاشتم ، لعنت بهت جنی
_ وایی پسر .... متاسفم کارتمو جا گذاشتم اما واسم اینو نگهدار بعدا میام میب ...
صدای آشنایی از پشت سرم اومد ، که باعث قطع شدن حرفم شد ، دستی رو دیدم که کارتی رو سمت فروشنده گرفت .
+ حسابش کن
سمت صاحب اون دست برگشتم که در کمال تعجب جیمین رو دیدم .
_ جیمین ...
کلافه تویه خیابون راه میرفتم و به جنی فش میدادم .
دختره احمق منو به اون پسره الدنگ فروخت .
_ شیطونه میگه برم هردوشونو زیر مشت و لگد بگیرم ....
وارد یه مرکز خرید بزرگ شدم ، بهتر بود با خرید خودمو سرگرم کنم . همینطور مشغول دید زدن بودم که به یه جواهر فروشی رسیدم.
داشتم به گردنبندای گرون قیمت نگاه میکردم که یکی ازشون بد جوری دلم رو برد .
یه آویز ساده که یه پلاک گل رز مشکی رنگ بهش وصل بود .
از بچگی عاشق گلای رز مشکی بودم .
با لبخند وارد جواهر فروشی شدم ، پسر جوونی که سرگرم گوشیش بود سرشو بالا گرفت و خوش آمد مختصری بهم گفت .
_ عااا میتونم اون گردنبند که پلاک رز مشکی داره رو ببینم ؟
= البته خانوم
گردنبند رو آورد ونشونم داد . با حیرت بهش نگاه کردم . خیلی ظریف و شیک بود ، گردنم کردم و جلوی آینه ایستادم و بهش نگاه کردم
یه جورایی عاشقش شدم .
= خیلی بهتون میاد خانوم ، ظریف و زیبا درست مثل خودتون ...
پوزخند زدم ، خیلی خوب بلد بودن مخ مشتریا شونو بزنن .
مغرورانه نگاهش کردم و گفتم ،
_ میخرمش
گردنبند رو درآوردم و دادم که برام بزاره تویه جعبه
دستمو داخل کیفم بردم که کارت بانکیمو بیارم و حساب کنم ، اما در کمال تعجب کارتم نبود
_ واییی نهههه
دستمو تویه پیشونیم کوبیدم ، حتما تویه کافه جاش گذاشتم ، لعنت بهت جنی
_ وایی پسر .... متاسفم کارتمو جا گذاشتم اما واسم اینو نگهدار بعدا میام میب ...
صدای آشنایی از پشت سرم اومد ، که باعث قطع شدن حرفم شد ، دستی رو دیدم که کارتی رو سمت فروشنده گرفت .
+ حسابش کن
سمت صاحب اون دست برگشتم که در کمال تعجب جیمین رو دیدم .
_ جیمین ...
۴.۶k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.