PART ❶❼
𝑳𝒐𝒗𝒆 𝒐𝒇 𝒔𝒆𝒗𝒆𝒏 𝒑𝒆𝒐𝒑𝒍𝒆
راوی: کوک راهشو کج کرد و رفت سمت خونه خودش.
کوک ویو: یعنی اون فقط ۱۷ سالشه...
راوی: کوک تو فکر بود که یهو یکی جلوش وایساد و یه چاقو سمتش گرفت ، از سر و وضعش میشد تشخیص داد که یه ولگرده .
(علامت ولگرد ×)
×: هرچی داری رد کن بیاد.
کوک: من الان چیزی همرام نیست.
×: ببین من الان اعصاب درست حسابی ندارم میزنم شَل و پَلِت میکنماا
کوک: واقعا الان چیزی همرام نیست.
راوی: ولگرد فک کرد که کوک داره دروغ میگه و میخواد اونو بپیچونه. دیگه عصبانی شده بود و نزدیک کوک شد و چاقوشو گذاشت رو دل جونگکوک و داشت تحدیدش میکرد و هی از کوک طلب پول میکرد ولی کوک همون حرفا رو دوباره بهش میزد. ولگرد دیگه صبرش لبریز شد و چاقو رو خیلی آروم فشار داد.
کوک ویو: روی دلم سوزش بدی حس کردم و فهمیدم که چاقو رو زد ، دیگه داشتم نا امید میشدم که یهو یه ماشین نگه داشت کنارمون.
اون خفت گیره ولم کرد و دویید رفت منم افتادم زمین و با دستم روی زخممو گرفته بودم.
از اون ماشین یه نفر پیاده شد و صدام زد به نظر صدای آشنایی داشت.
جین: کوک...بلند شو
جین ویو: حوصلم سر رفته بود و با خودم گفتم که یه سر برم پیش کوک مطمئنم که اون الان بیداره. پاشدم و حاظر شدم. سوییچمو برداشتم و رفتم سمت خونش تو راه دیدم که یه خفت گیر داره یه پسر جوونو اذیت میکنه. یکم که رفتم جلو دیدم که اون پسر کوکه. خیلی سریع ماشینو زدم کنار و پیاده شدم ولی تا پیاده شدم اون یارو فرار کرد.
جین: کوک میتونی پاشی ... پاشو ببرمت بیمارستان
کوک: ج...جین
جین: وایسا الان کمکت میکنم (بغص)
راوی: جین کوکو بلند کرد و خوابوندش رو صندلی عقب ماشین. و خودشم سوار شد و به سمت بیمارستان رفت.
*بیمارستان*
راوی: کوکو بغل کرد و رفتن داخل بیمارستان.
جین: تروخدا کمک کنید (داد)
پرستار: چیشده آقا.
کوک: داداشمو با چاقو زدن.
پرستار رفت و یه برانکارد آورد و جین کوکو گذاشت رو برانکارد پرستارا کوکو به یه اتاق بردن و وقتی که جین خواست بره داخل پرستارا نزاشتن.
جین داشت از پشت شیشه همه چیزو میدید.
جین: آخه این وقت شب تو برای چی اومده بودی بیرون(گریه)
نیم ساعت بعد....
جین: حالش خوبه؟
پرستار: خوش بختانه زخم خیلی عمیق نبود و مشکل خیلی جدی نیست ولی بهتره که امشبو اینجا بمونن و فردا مرخص میشن
جین: *نفسشو راحت داد بیرون* خیلی ممنون
پرستار: خواهش میکنم.
•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎
راوی: کوک راهشو کج کرد و رفت سمت خونه خودش.
کوک ویو: یعنی اون فقط ۱۷ سالشه...
راوی: کوک تو فکر بود که یهو یکی جلوش وایساد و یه چاقو سمتش گرفت ، از سر و وضعش میشد تشخیص داد که یه ولگرده .
(علامت ولگرد ×)
×: هرچی داری رد کن بیاد.
کوک: من الان چیزی همرام نیست.
×: ببین من الان اعصاب درست حسابی ندارم میزنم شَل و پَلِت میکنماا
کوک: واقعا الان چیزی همرام نیست.
راوی: ولگرد فک کرد که کوک داره دروغ میگه و میخواد اونو بپیچونه. دیگه عصبانی شده بود و نزدیک کوک شد و چاقوشو گذاشت رو دل جونگکوک و داشت تحدیدش میکرد و هی از کوک طلب پول میکرد ولی کوک همون حرفا رو دوباره بهش میزد. ولگرد دیگه صبرش لبریز شد و چاقو رو خیلی آروم فشار داد.
کوک ویو: روی دلم سوزش بدی حس کردم و فهمیدم که چاقو رو زد ، دیگه داشتم نا امید میشدم که یهو یه ماشین نگه داشت کنارمون.
اون خفت گیره ولم کرد و دویید رفت منم افتادم زمین و با دستم روی زخممو گرفته بودم.
از اون ماشین یه نفر پیاده شد و صدام زد به نظر صدای آشنایی داشت.
جین: کوک...بلند شو
جین ویو: حوصلم سر رفته بود و با خودم گفتم که یه سر برم پیش کوک مطمئنم که اون الان بیداره. پاشدم و حاظر شدم. سوییچمو برداشتم و رفتم سمت خونش تو راه دیدم که یه خفت گیر داره یه پسر جوونو اذیت میکنه. یکم که رفتم جلو دیدم که اون پسر کوکه. خیلی سریع ماشینو زدم کنار و پیاده شدم ولی تا پیاده شدم اون یارو فرار کرد.
جین: کوک میتونی پاشی ... پاشو ببرمت بیمارستان
کوک: ج...جین
جین: وایسا الان کمکت میکنم (بغص)
راوی: جین کوکو بلند کرد و خوابوندش رو صندلی عقب ماشین. و خودشم سوار شد و به سمت بیمارستان رفت.
*بیمارستان*
راوی: کوکو بغل کرد و رفتن داخل بیمارستان.
جین: تروخدا کمک کنید (داد)
پرستار: چیشده آقا.
کوک: داداشمو با چاقو زدن.
پرستار رفت و یه برانکارد آورد و جین کوکو گذاشت رو برانکارد پرستارا کوکو به یه اتاق بردن و وقتی که جین خواست بره داخل پرستارا نزاشتن.
جین داشت از پشت شیشه همه چیزو میدید.
جین: آخه این وقت شب تو برای چی اومده بودی بیرون(گریه)
نیم ساعت بعد....
جین: حالش خوبه؟
پرستار: خوش بختانه زخم خیلی عمیق نبود و مشکل خیلی جدی نیست ولی بهتره که امشبو اینجا بمونن و فردا مرخص میشن
جین: *نفسشو راحت داد بیرون* خیلی ممنون
پرستار: خواهش میکنم.
•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎
۲۵.۰k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.